حکیمانه: مجموعه لطایف و حکایات ... صفحه 128

صفحه 128

عارف گفت: «آیا دوست داری که دو دستت و دو پایت بریده باشد و بیست هزار درهم داشته باشی؟» گفت: «نه.» عارف گفت: «آیا دوست داری دیوانه باشی و ده هزار درهم نیز داشته باشی؟» گفت: «نه.» عارف گفت: «آیا از مولایت (پروردگار) خجالت نمی کشی که با اینکه او نزد تو معادل پنجاه هزار درهم دارد، از فقر و تهی دستی شکایت کنی؟»(1)

- بزرگی گفته است: «اگر ثروتمند باشی، هر جایی جای توست و اگر تهی دست شوی، خویشانت تو را انکار می کنند».(2)

ب) قرض

-

مردی از حلوافروشی خواست تا سطلی حلوا به او نسیه دهد. حلوافروش گفت: «بچش که حلوای خوبی است.» خریدار گفت: «من روزه دارم و قضای روزه سال پیشم را به جا می آورم.» حلوافروش گفت: «به خدا پناه می برم که با تو معامله کنم. تو که قرض خدا را سالی عقب اندازی، با من چه خواهی کرد؟»(3)

- همسایه اصمعی از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت: «آیا به یاد قرضت هستی؟» همسایه گفت: «بله، آیا تو به من اطمینان نداری؟» اصمعی گفت: «چرا مطمئنم، ولی مگر نشنیده ای که حضرت ابراهیم علیه السلامبه پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ»؛مگر ایمان نیاورده ای؟»ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: «بَلَی وَلَکِنْ لِیَطْمِئنَّ قَلْبِی»؛ آری، اما می خواهم قلبم آرامش یابد». (بقره:260)(4)


1- . المحجه البیضاء، ج 7، ص 218؛ داستان ها و پندها، ج 7، صص 146 و 147.
2- . کشکول، ص 443.
3- . همان، ص 395.
4- . لطیفه های قرآنی، ص 91.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه