حکیمانه: مجموعه لطایف و حکایات ... صفحه 44

صفحه 44

مردی نزد خلیفه آمد و چیزی خواست. خلیفه در آن حال، بسیار بدخلق و ناخوش بود. عرب گفت: «ای خلیفه روزگار! سوگند می خورم که خداوند به تو چیزی داده که به حبیب خود، پیامبر هم نداده است!» خلیفه بر سرش فریاد زد: «ای ملعون! چرا کفر می گویی؟» مرد عرب گفت: «من حقیقت را گفتم؛ زیرا خداوند به محمد صلی الله علیه و آلهخلق خوش داد و به تو خوی بد».(1)

مردی حکیم در میانه راه، جوانی خوش صورت دید. از او چیزی پرسید. جوان با ترش رویی، پاسخی تلخ و ابلهانه داد. حکیم گفت: «خانه خوبی است، اگر کسی در آن ساکن بود».(2)

مردی حضور پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله شرف یاب شد و پرسید: «دین چیست؟» حضرت فرمود: «اخلاق نیکو.» دوباره از سمت راست آمد و گفت: «دین چیست؟» فرمود: «اخلاق نیکو.» باز از طرف چپ آمد و پرسید: «دین چیست؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ داد: «اخلاق نیکو».(3)

17. توکل

شوریده ای، بزرگی را دید و از او پندی خواست. آن بزرگ گفت: «چه نیکوست شفقت توانگران بر درویشان به علت طلب ثواب و از آن نیکوتر، تکبر درویشان بر توانگران است به دلیل اعتماد فراوان بر کرم پروردگار».(4)

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، مردی از اصحاب آن حضرت سخت تهی دست شده


1- . گنجینه لطایف، ص 65؛ محمدرضا ناری ابیانه، لطیفه های قرآنی، تهران، انتشارات کارین، 1380، چ 1، ص 61.
2- . همان، ص 82.
3- . ابوالحسن ورّام، مجموعه ورّام، ترجمه: محمدرضا عطایی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1369، چ1، ج1، ص 170.
4- . کشف الاسرار، ج 8، ص 501؛ در کوچه باغ های حکایات، ص 144.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه