حکیمانه: مجموعه لطایف و حکایات ... صفحه 49

صفحه 49

رب! بسا که تو را بخوانم و اجابتم نکنی!» در خواب ندایی شنید که به او چنین گفتند: «زیرا دوست دارم که آواز تو شنوم».(1)

شخصی خدمت عارفی رسید و از او درخواست موعظه کرد. عارف گفت: «روزی سه دقیقه به یاد خدا باش.» پس از لحظاتی گفت: «اگر دو دقیقه هم شد، عیبی ندارد».(2)

عارفی بر کشتی نشسته بود. وقتی که از فرایض فارغ می شد، ترک های کلاه نمدی خود را می دوخت و باز می شکافت. مریدان گفتند: «یا شیخ! عجب از شما که کار عبث کنید.» شیخ گفت: «در دل به ذکر الهی مشغولم و تن خود را به کار می دارم تا به کاهلی عادت نکنم و چون از کشتی خارج شوم، به کسب و کار مشغول می شوم که گفته اند: الکاسب حبیب اللّه».(3)

21. اخلاص

عارفی گفت: «پروردگار، گنجینه های نعمت خویش را در دسترس آرزومندانش نهاده و کلید آن گنج ها در صدق نیت است».(4)

بزرگی گفت: «در یکی از کوهساران، جوانی دیدم زردچهره و ناتوان که اعضایش می لرزید، چنان که بر زمین آرام نمی گرفت. گویی وی را نشتر زده اند. اشکش نیز بر گونه هایش روان بود. به او گفتم: کیستی؟ گفت: بنده ای از

مولای خویش گریخته. به او گفتم: باز گرد و عذر خواه! گفت: عذر خواستن، نیازمند دلیل است و من دلیلی ندارم. چگونه عذر خواهم؟ گفتمش: کسی را به شفاعت گیر! گفت: همه شفیعان از او بیمناکند. گفتم: به خدمت دیگری رو. گفت: دور است! مولای دیگری جز او نمی یابم؛ زیرا او پدیدآورنده آسمان ها و زمین است. به او گفتم: ای جوان! کار از آن چیزی که تصور می کنی، آسان تر است. گفت: این سخن فرهیختگان است. گیرم او بگذرد و ببخشد،


1- . در کوچه باغ های حکایات، ص 31.
2- . داستان های عارفانه، ص 56، به نقل از: حکایت و حکمت، ص 86.
3- . کلیات جامع التمثیل، ص 209.
4- . کشکول، ص 349.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه