دامن ، دامن حکمت صفحه 50

صفحه 50

چشم در صُنع الهی بازکن لب را ببند

بهتر از خواندن بُوَد ، دیدن خط استاد را

آفتاب روح

تا پدرم را دید در آغوشش گرفت ، و او را گفت : ای سرو ! چرا با سایه خود سرگرانی می کنی ؟

چرا ، کم از ما می پرسی ؟

پدرم حالش را پرسید ،

و وی با نشاط تمام گفت : خوبم ، و در عیش مُدام ،

و دارم ،

همه چیز را ، باغ را ، مزرعه را ، خانه را و . . .

پدرم تبسمی داشت ،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه