عبرت های ماندگار صفحه 118

صفحه 118

داشتم که مورد محبت من بود و این دوستی بیشتر به خاطر علم و دانش او بود نه نیکی و دیانت او. سالیان درازی را در رفاقت با او گذراندم و در این مدّت طولانی از او بدی ندیدم و او هم از من بدی و رنجشی ندید.

با یک سفر طولانی که برای من پیش آمد از قاهره رفتم و از دوستم جدا شدم امّا تا مدتی توسط نامه با یکدیگر ارتباط داشتیم و از حال یکدیگر مطلع بودیم تا اینکه دیگر نامه اش به دستم نرسید و رابطه ما از یکدیگر قطع شد، امّا همواره نگران او بودم.

وقتی به قاهره برگشتم مهم ترین کار من این بود که دوست خود را ببینم از این رو به هر مکانی که قبلاً او را ملاقات کرده بودم سرکشیدم امّا او را نیافتم. وقتی به منزلش رفتم همسایه هایش اظهار داشتند مدّت ها پیش از این جا رفته است و از منزل جدید او اطلاعی نداشتند.

مدت ها در یأس و امید بودم تا این که امیدم به یأس مبدل گردید و مطمئن شدم که دیگر دوستم را از دست داده ام از این پس هرگز به او راهی نخواهم داشت. این جا بود که گریه کردم و اشک از چشمانم جاری شد. گریه ام گریه کسی بود که از دوست خوب کم نصیب است، دوست با وفایی ندارد و هدف تیرهای زمانه قرار گرفته است. تیرهایی که به خطا نمی روند و درد و رنجش آنها احساس می شود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه