عبرت های ماندگار صفحه 123

صفحه 123

اصرار تو مرا خسته و درمانده کرد تا آنکه همانند طفل خردسالی که در دست جبار قدرتمندی قرار گرفته است در برابر تو ساقط شدم و تسلیم خواسته ات گشتم، تو گوهر عفتم را ربودی و من ذلیل و دل شکسته شدم و ادامه زندگی برایم سنگین و دشوار گردید، و چه لذتی در زندگی زنی می باشد که نه می تواند همسر مردی گردد و نه مادر فرزندی شود بلکه نمی تواند در اجتماع زندگی کند، او سر به زیر و شرمنده است. اشک هایش ریزان و صورتش از فرط غم بر کف دست و از ترس سرزنش های مردم می ترسد و می سوزد.

زندگی راحت را از من گرفتی زیرا من بعد از این حادثه تلخ مجبور به فرار از منزلی شدم که در کنار پدر و مادرم در آن زندگی مرفهی داشتم. آن همه نعمت و زندگی راحت را ترک کردم و به خانه کوچک و متروکه ای رفتم که کسی آن را نشناسد و درب آن را نزند تا بقیه عمر غم انگیز خود را در آن طی کنم.

پدر و مادرم را کشتی، باخبر شدم که آن دو فوت کردند و فکر نمی کنم مرگ آنها سببی جز از دست دادن من و ناامیدی از دیدار من بوده باشد. مرا کشتی زیرا آن عیش تلخی را که از جام تو نوشیدم و آن غم و غصه طولانی که از سوی تو بر دلم نشست اثر خود را در جسم و روحم گذارد و در بستر مرگ افتادم و آخرین لحظه های خود را سپری می کنم. خداوند دعای مرا مستجاب کرد و اراده فرمود مرا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه