عبرت های ماندگار صفحه 125

صفحه 125

گریه می کند. از آن وضعیت هولناکی که دیدم فریاد زدم و بیهوش شدم و جرائم حیوانی ام مانند درندگان در نظرم مجسم شده بود وقتی به هوش آمدم با خدای خود پیمان بستم که از این کلبه که آن را غرفه غم ها نامیدم بیرون نروم تا این که همانند او زندگی کنم و در آن بمیرم.

اکنون که می خواهم بمیرم راضی و خشنودم و در قلبم احساس می کنم که خداوند مرا به خاطر سختی ها و بدبختی هایی که در این جا بر خود هموار کردم مورد بخشش قرار داده است.

وقتی سخنش به این جا رسید زبانش بند آمد و رنگ چهره اش تیره شد و بر رختخوابش افتاد و در حالی که جان می داد می گفت: «ابنتی یا صدیقی» (دوست من دخترم را به تو سپردم) و جان سپرد.(1)

این واقعه جان سوز که نتیجه یک رابطه نامشروع و تجاوز است درس عبرتی است که جوانان، خود را هرگز به خاطر یک لحظه خوش گذرانی به لکه های ننگ و گناه آلوده نسازند و سرنوشت خود را در دنیا و آخرت با بدی ها و نکبت ها همراه نسازند. همچنین عبرت بزرگی برای دختران است که فریب صیادان و جوانان شهوت ران را نخورند تا عفت و شرافت آنان محفوظ بماند و بدانند انسان های شهوت ران جز به تمایلات نفسانی خود نمی اندیشند.

الحمدللَّه رب العالمین


1- 84. النظرات، ص 163 تا 168 ، نوشته مصطفی لطفی منفلوطی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه