عبرت های ماندگار صفحه 32

صفحه 32

شراب سیر نشده ام. اکنون برمی گردم و مدت یک سال شراب می خورم تا از آن سیر شوم و سال دیگر می آیم و دست بیعت به پیامبر می دهم. او برگشت ولی اجل مهلت نداد و در همان سال مرد!(1)

23 نتیجه عجله

وقتی نادرشاه در یکی از جنگ ها شکست خورده بود هنگام فرار به چادر پیرزنی از عشایر ایرانی رسید. پیرزن کاسه ای آش برای شام نادر آورد. آش داغ بود و دلاور ایرانی بدون توجه قاشق را در وسط ظرف فرو برد و به دهان گذارد و دهانش سوخت و چشمانش اشک آلود شد.

پیرزن خنده اش گرفت و سرزنش کنان گفت: تو هم اشتباه نادرشاه را مرتکب شدی؟

نادر شاه گفت: مگر نادر چه اشتباهی کرد؟

پیرزن: او هم به جای آنکه ذره ذره از چپ و راست به سپاه دشمن حمله کند یکباره خود را به قلب سپاه زد و شکست خورد تو هم به جای آنکه اندک اندک از کنار کاسه آش بخوری و بعد به میان آن وارد شوی یکباره به وسط رفتی و دهانت سوخت.(2)

24 عاقبت حسود

مرد توانگری در بغداد زندگی می کرد. همسایه ای داشت که بر او بسیار


1- 26. فروغ ابدیت، ج 1، ص 271 و 272.
2- 27. از گوشه و کنار تاریخ، ص 250.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه