- « دعای مطالعه » 1
- مقدمه مؤلف 2
- 1 کودک طمعکار 3
- 2 خطر همراهی با گناهکاران 4
- 3 تأثیر دوستی 5
- 4 توطئه سفارت انگلیس 6
- 5 توطئه گر نگون وقت 8
- 6 آتش زدن گربه 9
- 7 خاکستر شدن باغ 10
- 8 نتیجه توهین به علمای ربّانی 11
- 9 نشست و برخاست با بدان 12
- 10 اهداف دشمنان اسلام 13
- 11 یک سرنوشت عبرت انگیز 14
- 12 پایان حکومت 2500 ساله شاهنشاهی 15
- 14 تا عاقبت چه باشد 16
- 13 از کاخ تا قبر 16
- 15 علل شکست روم 17
- 16 جواهرات سلطان محمود 18
- 17 تأثیر گناه 19
- 18 نتیجه سرمایه داری سعد 20
- 19 پرچم انگلیس 22
- 20 فاجعه بزرگ قرن 24
- 21 سخنان حکیمانه در برابر جسد اسکندر 29
- 22 از دست دادن فرصت 30
- 24 عاقبت حسود 32
- 23 نتیجه عجله 32
- 26 غفلت از راه های نفوذ دشمن 35
- 25 استاد زبردست 35
- 27 نتیجه تکبر 40
- 28 اعتراض به خلقت 41
- 29 عاقبت غرور 43
- 30 مرگ عبرت آمیز خسرو پرویز 49
- 31 غرور و غفلت 51
- 32 زندگی ساده 53
- 33 انتقاد ناآگاهانه به علما 53
- 34 خطر ساده لوحی 56
- 35 تأثیر ریاست 60
- 36 کمبود عاطفه 64
- 37 مادر جعفر برمکی 64
- 38 برخورد با یادگار پیامبرصلی الله علیه وآله 65
- 39 فرزندان دو خلیفه 67
- 40 توطئه قتل عایشه 68
- 41 عاقبت رضاشاه 69
- 42 سرنوشت عبرت آمیز عثمان 70
- 44 خنده های بی مورد 71
- 43 شهر بی عیب 71
- 45 حضور شیطان در دارالندوه 72
- 46 حضور شیطان در جنگ بدر 74
- 47 زمینه همراهی شیطان 75
- 48 تاجر خیانت پیشه 76
- 49 فقر یا ثروت 77
- 50 کتمان غدیر خم 78
- 51 عبرت نیکوکاران 82
- 52 سخنان معاویه به هنگام مرگ 83
- 53 سخنان عبدالملک در هنگام مرگ 84
- 54 درخت لعنت شده 85
- 55 تأثیر یک گناه 90
- 56 نتیجه اطاعت کورکورانه 90
- 57 نامه امام سجادعلیه السلام 93
- 58 فتنه انگیزی های یهود 99
- 59 عبرت های زندگی یوسف 100
- 60 سرمایه انسان 107
- 61 طلحه و زبیر 107
- 62 دانشمند مغرور 109
- 63 بلعم باعورا 110
- 64 نقطه های سیاه 112
- 65 فدایی هوای نفس 115
- 66 تأثیر مقام 116
- 67 کاشانه غم 117
مصرف کرد امّا بهبودی نیافت، نزد هر طبیبی رفت معالجه نشد. وقتی اطباء از درمان او عاجز شدند از پذیرش وی خودداری کردند و از درمان خود مأیوس گردید.
روزی صدای طبیب دوره گردی را شنید که به معالجه مردم می پرداخت. به اطرافیان خود دستور داد او را بیاورید تا زخم مرا مورد معاینه قرار دهد بلکه بهبودی حاصل کنم.
حاضران رفتند و آن طبیب دوره گرد را به منزل آوردند. وقتی طبیب آمد و او را مورد معاینه قرار داد زخم او را شناخت. آن گاه دستور داد یک سوسک کوچک سیاه برای او حاضر کنند.
اطرافیان بیمار از درخواست او خندیدند.
در این جا بود که بیمار به یاد سخن اعتراض آمیز خود افتاد که گفته بود: خداوند برای چه این سوسک سیاه بدبو را آفریده است!
آن گاه به حاضران گفت این طبیب ماهری است سخن او را اطاعت کنید و آنچه را می خواهد حاضر نمایید. آنها رفتند و سوسکی را پیدا کرده به نزد طبیب آوردند. او سوک را کشت و سوزاند تا به خاکستری تبدیل گردید. سپس خاکستر آن را روی زخم بیمار گذارد و زخم او به لطف خداوند بهبودی یافت.
پس از بهبود از زخم خود گفت: خداوند تعالی خواست به من