عبرت های ماندگار صفحه 42

صفحه 42

مصرف کرد امّا بهبودی نیافت، نزد هر طبیبی رفت معالجه نشد. وقتی اطباء از درمان او عاجز شدند از پذیرش وی خودداری کردند و از درمان خود مأیوس گردید.

روزی صدای طبیب دوره گردی را شنید که به معالجه مردم می پرداخت. به اطرافیان خود دستور داد او را بیاورید تا زخم مرا مورد معاینه قرار دهد بلکه بهبودی حاصل کنم.

حاضران رفتند و آن طبیب دوره گرد را به منزل آوردند. وقتی طبیب آمد و او را مورد معاینه قرار داد زخم او را شناخت. آن گاه دستور داد یک سوسک کوچک سیاه برای او حاضر کنند.

اطرافیان بیمار از درخواست او خندیدند.

در این جا بود که بیمار به یاد سخن اعتراض آمیز خود افتاد که گفته بود: خداوند برای چه این سوسک سیاه بدبو را آفریده است!

آن گاه به حاضران گفت این طبیب ماهری است سخن او را اطاعت کنید و آنچه را می خواهد حاضر نمایید. آنها رفتند و سوسکی را پیدا کرده به نزد طبیب آوردند. او سوک را کشت و سوزاند تا به خاکستری تبدیل گردید. سپس خاکستر آن را روی زخم بیمار گذارد و زخم او به لطف خداوند بهبودی یافت.

پس از بهبود از زخم خود گفت: خداوند تعالی خواست به من

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه