عبرت های ماندگار صفحه 52

صفحه 52

درختان نخل پوشاندیم و عرصه میان آن دو باغ را کشتزار (گندم و حبوبات دیگر) قرار دادیم.

درختان هر دو باغ هر سال بدون کم و کاست میوه می دادند و در وسط هر باغی نهر آبی جاری کردیم.

آن مردی که از این باغ ها برخوردار بود به رفیقش که از نعمت کمتری برخورداری داشت گفت: من بیشتر از تو دارای مال و نیروی انسانی هستم.

روزی با غرور وارد باغ خود شد و گفت: هرگز گمان نمی کنم که این باغ و دارائی من نابود گردد و باز گمان نمی برم قیامتی بر پا شود و اگر (خدا و قیامتی باشد و) من به سوی خدای خود باز گردم در آن جهان هم بهتر از آنچه دارم را خواهم داشت.

رفیق مؤمن او گفت: آیا به کسی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و سپس مردی کامل قرار داد کافر شدی؟ پروردگار من که خدای یکتاست و کسی را با او شریک نخواهم کرد. چرا وقتی به باغ خود درآمدی نگفتی «ماشااللَّه» آنچه خدا بخواهد همان شود و جز قدرت خداوند قدرتی نیست.

اگر می بینی مال و فرزند من کمتر از تو است (مغرور نشو) که امید است خداوند بهتر از باغ های تو را به من عطا فرماید و بر باغ های تو آتشی فرستد که نابود گردند و با خاک یکسان شوند یا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه