عبرت های ماندگار صفحه 53

صفحه 53

آب آن فروکش کند و دیگر دسترسی به آب نداشته باشی (و باغ هایت از بی آبی بخشکند).

یک روز صبح که به باغ هایش رفت دید بنا و درختانش همه ویران گشته است. با غم و اندوه دست بر پشت دست می زد و می گفت: ای کاش (با خودپرستی و غرور و گناه) به خدای خود شرک نمی ورزیدم.

32 زندگی ساده

ابراهیم ادهم شاهزاده بود، روزی سر از پنجره قصر بیرون کرد تا به اطراف نگاهی داشته باشد ناگاه چشمش به فقیری افتاد که در سایه قصر او نشسته و به خوردن نان مشغول است. وقتی از خوردن نان فارغ شد آبی آشامید و در کمال راحتی و آسودگی خوابید.

ابراهیم با خود گفت: دنیا و سلطنت را چه می خواهم در حالی که نفس به این مقدار کم قانع است آن گاه از قصر خود پایین آمد و به ریاست و سلطنت پشت پا زد و از شهر بلخ بیرون آمد و به سیاحت پرداخت.(1)

33 انتقاد ناآگاهانه به علما

شیخ حسن فرزند مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا که از فقهای بزرگ شیعه است می گوید: پدرم شب ها پس از اندک خوابی


1- 37. منتخب التواریخ، ص 393.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه