عبرت های ماندگار صفحه 54

صفحه 54

برمی خاست و تا هنگام نماز شب به مطالعه می پرداخت سپس تا سپیده صبح به نماز و مناجات و تضرع می پرداخت.

شبی ناله و صیحه او را شنیدم و مثل این بود که بر سر و روی خود می زد. من و برادرانم وحشت زده و به خدمت او دویدیم و او را با حالی منقلب یافتیم که دامنش از اشک دیدگانش تر شده بود و به سر و صورت خود می زد، دست او را گرفته و از جریانی که پیش آمده بود سؤال کردیم.

فرمود: خطایی از من سر زده است، اوّل شب یک مسئله فقهی در نظرم بود که علمای بزرگ حکم آن را بیان کرده اند و می خواستم دلیل آن را از احادیث اهل بیت علیهم السلام ملاحظه کنم، چند ساعتی کتاب های احادیث را ملاحظه کردم امّا پیدا نکردم از خستگی زیادی که داشتم گفتم: خدای تعالی به علما جزای خیر دهد حکم بدون دلیل کرده اند. سپس خوابیدم در عالم خواب دیدم روانه حرم مطهر حضرت امیرعلیه السلام هستم تا او را زیارت کنم، وقتی به کفش کن رسیدم دیدم جلوی ایوان فرش شده است و منبر بلندی در بالای مجلس قرار دارد و شخص باوقاری با صورتی نورانی بر بالای منبر قرار گرفته و مشغول تدریس است. جلوی ایوان پر از جمعیت علمای اعلام بود از کسی پرسیدم این جماعت کیستند و شخصی که بر منبر تدریس می کند کیست؟ در جواب گفت: او محقق اوّل مؤلف کتاب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه