در محضر آیت الله العظمی بهجت صفحه 141

صفحه 141

مرحوم قزوینی فرمود: او که پیغمبر خدا بود، و شما بعید می دانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد. این که چیزی نیست از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است. سپس یک مجمعه ی ا سینی از مس را که در برابرش بود، با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: این گونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود - علیه السلام نرم و ملایم نموده بود!

263 مزار شریف

از عجایبی که در ایران از او مطلع شدیم این است که کتابی در خزینه ی حضرتامیرالمؤ منین - علیه السلام - در نجف اشرف به دست آمده که در آن دارد: امیری در بلخ، یکی از ایالات افغانستان به زخم غیر قابل علاج مبتلا می شود. شبی در خواب حضرتامیر - علیه السلام - را می بیند، حضرت به ایشان می فرماید: علاجش روغن لا ولا است. بیدار می شود، به هر کس از علمای مذاهب اسلامی می گوید: که روغن لا ولا چیست؟ اظهار بی اطلاعی می کند. تا این که ی کی از شیعیان (418) آن سامانمی گوید: من می دانم. او را نزد امیر می برند. می گوید: منظور حضرت، روغن زیتوناست. (419) امیر با روغن زیتون مداوا می کند و خوب می شود، و آن شخص در اثر اینخدمت از مقربان امیر می گردد، ولی دیگران از جمله علمایاهل تسنن از روی حسد نزد امیر از او شکایت می کنند که او از روافض است و به صحابه -از

جمله معاویه - دشنام می دهد. امیر، مجلسی با حضور علماتشکیل می دهد و از ایشان در محضر آنان می پرسد که آیا شما به معاویه دشنام می دهید؟ وی می گوید: بله، نه تنها به او بلکه هر کسقبل از او، خود را خلیفه می دانست یعنی عثمان را هم سب می کنم، و کسی که او را جانشین وخلیفه خود کرد (خلیفه ثانی) را نیز دشنام می دهم، و هم چنین کسی که او را جانشین وخلیفه بعد از خود گردانید (= خلیفه اول) را سب می کنم.

در هر حال، بعد از اعتراف او و اثبات ارتدادش در نزد علما و قضاه، و گرفتن اجازه ی حکم قتلش از امیر، امیر گفت: بگذارید برای ادعای خود، بینه و دلیل اقامه کند و پس از محکومیتش، حکم قتل او را صادر نمایید.

از سخن امیر اطاعت نمودند و به او گفتند: اقامه یدلیل کن، به چه دلیل آن ها را سب می کنی؟ پاسخ داد: شما می دانید که حاتم طایی یکدختر داشت، این دختر بعد از فوت پدر به خدمت پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله وسلم - آمد و حضرت به احترام پدر کافر او (حاتم طایی) که به جود و احسان معروفبود، یک گله گاو و یک گله گوسفند و شتر به او هدیه داد؛ (420) ولی همین پیغمبراکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - بعد از رحلت خود در میان امت، دختر گرامی خودفاطمه ی زهرا - علیها السلام - را به ی ادگار گذاشت، آیا جا داشت که حق تنها دخترپیامبر را غصب کنند و

به جای احسان و اکرام به او، فدک را از دست او بگیرند؟!

اهل مجلس منقلب شدند و از جمله امیر و علما به عزا و گریه پرداختند و تا مدتی که آن شیعی در میان آن ها بود محترم بود و شاید نوشته باشند که آن ها مستبصر هم شدند.

آن آقا سه سال بعد از این قضیه وفات کرد و از جنازه ی او تجلیل نمودند و با احترام دفن کردند و بر روی قبر او ضریح و گنبد و بارگاهی ساختند، و مورد احترام و زیارتگاه قرار گرفت.

از قضا نام او علی و نام پدر او ابوطالب بود، لذا روی مرقد او نوشته شده:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه