دانستنیهای پیامبر اکرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صفحه 2

صفحه 2

پس از یک ماه، آمنه با کودکش به مکه برگشت، اما در بین راه، در محلی به نام ابواء جان به جان آفرین تسلیم کرد، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد.

سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد. این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد، تا در آینده، رنجهای انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد.

از آن زمان در دامان پدر بزرگش عبدالمطلب پرورش یافت.

عبدالمطلب نسبت به نوه والا تبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود، مهربانی عمیقی نشان میداد. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب، محمد از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد.

نگرانی عبدالمطلب در واپسین دم زندگی به خاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود. به ناچار محمد در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش (ابو طالب) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت. ابوطالب پدر علی بود. ابوطالب تا آخرین لحظه های عمرش، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد. حتی در سخت ترین و ناگوار ترین پیشامدها که همه اشراف قریش و

گردنکشان سیه دل، برای نابودی محمد دست در دست یکدیگر نهاده بودند، جان خود را برای حمایت برادرزاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت.

نوجوانی و جوانی

آرامش و وقار و سیمای متفکر محمد از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود. به قدری ابوطالب او را دوست داشت که همیشه میخواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد. در سن 12 سالگی بود که عمویش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد.

درهمین سفر در محلی به نام بصری که از نواحی شام (سوریه فعلی) بود، ابوطالب به راهبی مسیحی که نام وی بحیرا بود برخورد کرد. بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است.

باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی میپرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمد با اضطراب و ناراحتی گفت، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم. مرا به خدا سوگند بده! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه