دانستنیهای پیامبر اکرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صفحه 646

صفحه 646

این شیر از کجا است؟

زن در جواب گفت:

مردی این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت، و چون اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای شوهرش تعریف کرد آن مرد گفت:

به خدا این همان کسی است که قریش وصفش را می گفتند و ای کاش من او را می دیدم و همراهش می رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد. و در پاره ای از روایات نیز آمده که چون ام معبد این معجزه بزرگ را از آن حضرت مشاهده کرد فرزند افلیج خود را که همچون تکه گوشتی روی زمین افتاده

بود و قادر به حرکت و تکلم نبود نزد آن حضرت آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله خرمائی را برداشت و آن را جویده در دهان آن کودک نهاد و آن فرزند از جا برخاسته و شفا یافت. و هسته آن خرما را نیز در زمین انداخت و در همان حال نخله ای سبز شد و خوشه داد و رطب تازه در آن ظاهر گردید … و همچنان بود تا هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت آن نخله رطب نداد و چون امیر المؤمنین علیه السلام به شهادت رسید خشک شد و در روز شهادت امام حسین علیه السلام نیز خون تازه از آن جاری شد. و این روایت از خرائج راوندی نقل شده و در روایات دیگر دیده نشد … و الله العالم.

در محله قباء

«قبا» نام جائی است در نزدیکی مدینه که فاصله اش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمی بیشتر میباشد و اکنون نیز مسجد بسیار زیبائی که اساس آن را رسول خدا صلی الله علیه و آله پی ریزی کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغاتی سرسبز فرا گرفته. کاروانهائی که سابقا از راه مکه به مدینه می آمدند از آنجا می گذشتند و سر راه آنها بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله فاصله راه مکه تا یثرب را پیمود و بیشتر شبها راه میرفتند تا هم از شر دشمن محفوظ مانده و هم از گرمای طاقت فرسای صحرای حجاز آسوده باشند و بدین ترتیب تا نزدیکی مدینه رسید. از آن سو مردم مدینه که بیشتر به اسلام گرویده بودند

ولی عموما پیغمبر بزرگوار خود را ندیده بودند وقتی شنیدند آن حضرت بسوی یثرب حرکت کرده به اشتیاق دیدار آن حضرت هر روز صبح از خانه ها بیرون آمده و تا نزدیکیهای ظهر به انتظار می نشستند و چون مایوس می شدند به خانه خود باز می گشتند. روزی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد «قباء» شد نزدیکیهای ظهر بود و مردم «قباء» که مایوس شده بودند به خانه ها رفتند اما یکی از یهودیان که هنوز در جای بلندی نشسته و سمت مکه را می نگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختی آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد، پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از این رو فریاد زد:

«یا بنی قیله هذا جدکم قد جاء». ای فرزندان «قیله» (29) آن کسی که روزها به انتظارش بودید وارد شد!. حدس او به خطا نرفته بود و مسافران تازه وارد همان رسول خدا صلی الله علیه و آله و همراهان بودند. مردم که این صدا را شنیدند دسته دسته بیرون ریختند و به طرف همان جائی که پیغمبر خدا وارد شده بود هجوم آوردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خانه بردند.

بحثی درباره یک روایت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه