دائره المعارف طهور: ادب و اخلاق صفحه 206

صفحه 206

ما عبادتهائی بی مایه و کم مایه را، از نظر بدنی انجام می دهیم. این عبادتهای ما، این نمازهای ما، این قرآن خواندنهای ما، این ذکر گفتنهای ما که روح ندارد و هیکلش هم چیز کوچکی است، اغلب در ما ایجاد غرور می کند و در نتیجه خودمان را از همه مردم دنیا بهتر می دانیم. چنین مسلمانی مسلمان واقعی نیست و همانطور که پیغمبر اکرم فرمودند اگر بمیرد هم در درونش یک نفاق و دو روئی وجود دارد.

من_اب_ع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحه 174-176

کلی__د واژه ه__ا

اخلاق غرور جهاد نفاق داستان اخلاقی عبادت تربیت

توجیهات مادیون درباره نفی فطریات احساسی و نقد آن

توجیهاتی که در زمینه مقولات حقیقت جویی، زیبایی خواهی، فضیلت جویی، خلاقیت و پرستش مطرح است این است که خیر، اینها فطری نیست. وقتی که فطری نباشد ما باید برای همه اینها توجیهاتی از برون انسان پیدا کنیم. می رویم سراغ واضح ترین مصادیقش. مثلا گرایش انسان به علم و تقدیس علم برای چیست؟

می گویند انسان با حیوان فرقی ندارد، آنچه انسان به حسب غریزه می خواهد همان مسائل معاشی است، چیزهایی است که به معاش و زندگیش و همین وسائل مادی طبیعی که باید برایش فراهم بشود مربوط است ولی انسان در اثر همین زندگی معاشی و همین حوائج مادی، نیاز پیدا می کند به یک سلسله امور دیگر که این نیازها به شکلهای مختلف پیدا می شود. مثلا انسان احتیاج به قانون پیدا می کند. چرا احتیاج به قانون پیدا می کند؟ زیرا انسان وسائل معاش خودش را فراهم می کند. بدیهی است که انسان، تنها نمی تواند زندگی کند و انسانها مجبورند با یکدیگر زندگی کنند، منافع و مصالحشان اقتضا می کند که با یکدیگر زندگی کنند، بعد که با یکدیگر زندگی می کنند احساس می کنند که باید میان خودشان یک حدی و یک مرزی قائل بشوند، ناچار می آیند مقرراتی برای خودشان وضع می کنند. این مقررات، قوانین است ولی این مقررات را هم رعایت می کنند برای اینکه منافع همه اینها اقتضا می کند که این مقررات را رعایت کنند. مثلا می آیند اصل عدالت را وضع می کنند چون منافعشان چنین اقتضا می کند. وقتی همه می بینیم که ما به این زندگی اجتماعی احتیاج داریم و این زندگی اجتماعی هم بدون عدالت امکان پذیر نیست می گوییم پس بیاییم تسلیم عدالت بشویم. من عدالت را می خواهم برای اینکه شما به من زور نگویید، شما هم عدالت را می خواهید برای اینکه من به شما زور نگویم. اما اینکه من عدالت را برای خود عدالت بخواهم اساسا معنی ندارد. بعد بشر می بیند برای زندگی مادی خودش هر چه که بر طبیعت آگاهتر بشود و اطلاع بیشتری پیدا کند بهتر است، علم خیلی به زندگیش کمک می کند و اصلا بهترین ابزار و بهترین وسیله برای زندگی مادی همین علم و اطلاع است. در نتیجه می آید به آن قداست می بخشد و قداست برایش فرض می کند، و الا اینکه علم یک قداست ذاتی داشته باشد که من علم را به خاطر خود علم بخواهم معنی ندارد، علم هم یک ابزار است ولی هیچ ابزاری به اندازه این ابزار به درد زندگی مادی و معاشی انسان نمی خورد. پس انسان چون می بیند علم بهترین ابزار است، به آن قداست می بخشد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه