دائره المعارف طهور: ادب و اخلاق صفحه 2775

صفحه 2775

بهلول گفت: عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم. وانگهی من یا راست می گویم که صلاحیت ندارم یا دروغ می گویم، از این دو حال خارج نیست. اگر راست می گویم پس صلاحیت ندارم، و اگر دروغ می گویم آدم دروغگو صلاحیت مقام قضاوت را نخواهد داشت!!.

گفتند: تو را آزاد نمی کنیم تا اینکه این مقام را قبول کنی.

بهلول گفت: اکنون که ناگزیر هستم یک شب به من مهلت بدهید در این باره بیندیشم. به او مهلت دادند. بهلول از آنجا بیرون آمد و آن شب را به سر برد. فردای آن شب چوبی بلند به دست گرفت و خود را به دیوانگی زد و وارد بازار شد. مردم دیدند بهلول لباس و عبا و عمامه اش کج و معوج شده و چوبی به دست گرفته و سوار آن شده و فریاد می زند: از جلو من رد شوید اسبم شما را لگد نزند...

مردم گفتند: حضرت بهلول دیوانه شده است!.

این خبر به هارون رسید، هارون گفت: «ما جن و لکن فر بدینه منا؛ او دیوانه نشده بلکه به این وسیله به خاطر دینش از ما فرار کرد».

بهلول تا آخر عمر به همین وضع بسر برد تا مبادا طاغوتهای عباسی او را به استخدام خود در آورند. او می دانست که قبول چنان ریاستی زمینه جنایت ها و گناهان است برای نجات از آن، خود را به دیوانگی زد.

من_اب_ع

محسن قرائتی- گناه شناسی

کلی__د واژه ه__ا

گناه اخلاق انسان سیاست جامعه شناسی احادیث قرآن چهارده معصوم (ع) داستان تاریخی

زمینه های روانی گناه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه