دائره المعارف طهور: ادب و اخلاق صفحه 460

صفحه 460

سلطان سنجر سلجوقی در آخرین لحظات زندگی خود این اشعار را با خود زمزمه می کرد:

به ضرب تیغ جهانگیر و گرز قلعه گشای *** جهان مسخر من شد چو من مسخر رای

بسی قلاع گشودم به یک نمودن دست *** بسی مصاف شکستم به یک فشردن پای

چو مرگ تاختن آورد هیچ سود نداشت *** بقا بقای خدای است و ملک ملک خدای

بازگشت نفس انسان و به سر رسیدن اجل دنیوی و رسیدن به اجل مسمی و انتقال از ماده به عالم مثال و صورت، مرگ است. البته حقیقت مرگ امری محسوس نیست که بتوان آن را با حس ادراک کرد، چون مرگ انتقال از عالم طبع و حس است به عالم مافوق حس که آنرا برزخ و مثال گویند، بنابراین با حس ادراک نمی شود. مرگ حرکت از عالم طبع و ماده است و بنابراین با حس که خود از طبع و ماده است چگونه ادراک شود؟

جهل و مرگ:

شیخ الرئیس بوعلی سینا در رساله الشفآء من خوف الموت راجع به حقیقت مرگ و علت ترس از آن مطالبی دارد که ما عین ترجمه آنرا در اینجا می آوریم: اما کسیکه مردن را جاهل است و نمی داند که حقیقتش چیست، پس من برای او بیان می کنم و روشن می سازم که مرگ بیشتر از آن نیست که نفس انسانی آلات خود را که آنها را استعمال می نمود ترک می کند _و آن آلات همان اعضای او هستند که مجموعه آنها را بدن می نامند_ همچنانکه شخص صنعتکار آلات کار خود را ترک می کند. چون نفس انسان جوهری است غیر جسمانی، و عرض نیست و قبول فساد و خرابی نمی کند. و چون این جوهر از بدن مفارقت کند، باقی خواهد بود به بقائی که در خور اوست، و از کدورات عالم طبیعت صفا می یابد و به سعادت تامه خود نائل می آید و ابدا راهی به زوال و فناء و انعدام او نیست. چون جوهر از آن حیث که جوهر است فانی نمی شود و ذاتش باطل نمی گردد، و آنچه باطل می شود همان اعراض و خواص و نسبت ها و اضافات و اموری است که بین او و اجسام و رابطه بین آن دو می باشد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه