دائره المعارف طهور: ادب و اخلاق صفحه 687

صفحه 687

تا اینکه یکی از مسلمین به بالین او رسید. گفت مرحبا، تبریک می گویم به تو که فی سبیل الله مجاهده کردی و الان داری شهید فی سبیل الله از بین می روی. گفت: من این حرفها سرم نمی شود. فی سبیل الله و شهید فی سبیل الله سرم نمی شود. من دیدم مردم مدینه و مردم مکه دارند با همدیگر می جنگند، این طرف مردم مدینه هستند و آن طرف مردم مکه، تعصب وطنی و همشهری گری مرا وادار کرد که چنین کنم. این حرفهایی که تو می گویی من سرم نمی شود. من به خاطر تعصب وطن و تعصب ملی گری و تعصب همشهری گری این کار را کردم. بعد هم چون دید از درد رنج می برد، گفت من طاقت ندارم این دردها را تحمل بکنم. به زحمت از جا حرکت کرد و سر شمشیرش را گذاشت روی قلبش و یک فشار داد، خودکشی هم کرد. تازه فهمیدند که چرا پیغمبر اعتنایی نکرد. چون جهاد باید جهاد فی سبیل الله باشد.

من_اب_ع

مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 163-162

کلی__د واژه ه__ا

اخلاق هدف نیت جهاد تاریخ اسلام داستان اخلاقی تربیت

نمونه ای از هجرت از گناه در بشر حافی

در زمان امام کاظم (ع) مردی در بغداد بود بنام بشر حافی. از رجال و اعیان و عیاشان بغداد بود. یک روز حضرت موسی (ع) از جلوی درب خانه این مرد می گذشت. اتفاقی کنیزی از خانه بیرون آمده بود برای اینکه زباله های خانه را بیرون بریزد. در همان حال صدای تار از آن خانه بلند بود. معلوم بود که میخوارگان در آنجا مشغول میخوارگی و خوانندگان و آوازه خوانان مشغول آواز خوانی هستند. امام از آن کنیز به طعن و استهزاء پرسید این خانه، خانه کیست؟ آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز تعجب کرد! گفت آیا نمی دانی؟ خانه بشر یکی از رجال و اعیان است. او می تواند بنده باشد؟! معلوم است که آزاد است! فرمود: آزاد است که این سر و صداها از خانه اش بیرون می آید، اگر بنده بود که اوضاع اینطور نبود. امام این جمله را فرمود و رفت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه