اخلاق خوبان صفحه 215

صفحه 215

راستی که خداوند چه ارج و قدر و حرمتی برای بندگان خود قایل است.

امام صادق علیه السلام از مسیری می گذشت، در حالی که بر مرکب سوار بود دید کسی از شدت عطش بر خاک افتاده است، و به گونه ای است که اگر بخواهند از مرکب پیاده شده و خود را به او برسانند وی تمام کرده است لذا به یکی که پیاده بود و با خود آب داشت فرمود: سریع به او آب برسان. ولی آن مرد گفت: یابن رسول اللّٰه! آن مرد، مسیحی است و من او را می شناسم. حضرت فرمود: به دین او کاری ندارم. او انسان است. و انسانی دارد از عطش می میرد.

آری، باید نسبت به بندگان خداوند که در حقیقت عیال و بستگان او هستند بی تفاوت نبود، و برادری را نسبت به ایشان، هرچند که از کیش و آیینی دیگر باشند، از یاد نبرد.

و البته اگر مسلمان باشند، و یا حقی بر انسان داشته باشند، حکایت دیگری خواهد داشت.

حق استادی

هرگاه سلام شیخ مرتضی انصاری را به حاجی سبزواری می رساندند وی تمام قامت ایستاده و می فرمود: علیه السلام. الیه السلام. منه السلام.

یعنی شان و شرائط خود را هیچ لحاظ نمی کرد، به ویژه آنکه می دید مرحوم شیخ از بزرگان و فقیهان شیعه است.

و هر گاه کسی به محضر شیخ انصاری می رسید و سلام مرحوم حاجی سبزواری را به او ابلاغ می کرد، او نیز تمام قامت برخاسته و رو به ایران نموده، و سلام او را پاسخ می گفت، و می فرمود: مدتی در مشهد شاگرد وی بوده ام و او حق استادی بر من دارد.

دست متواضع

مرحوم والِه از روحانیون باکرامت و کم نظیر خراسان بود. و من نیز هرگاه به خراسان می رفتم به حضور ایشان می رسیدم. و بسیار آرزو داشتم که روزی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه