اندیشه در اسلام صفحه 148

صفحه 148

و قرآن را نیکو تلاوت می کرد... . آن گاه گفت: شب جمعه بیا تا تو را خدمت حضرت ببرم.

علی بن مهزیار می گوید: از عقبه طائف که بالا رفتیم، پرسید: در وسط صحرا آن خیمه را می بینی؟ آن خیمه حضرت است. مواظب باش که آن جا جای پرهیزکاران است. (1)

برای رسیدن به حضرت باید پاک بود؛ هم پاک در ظاهر و هم پاک در باطن. نمی شود با جسم و فکر و روح آلوده به این مقام رسید. بنابراین، اولین شرط حضور پاکی است. پاک باشیم تا برسیم، پاک باشیم تا ما را برسانند.

مردم خیال می کنند که پاکند

یکبار در سفر حج، تعدادمان در کاروان 106 نفر بود. برای اطمینان از درستی اعمال حج، درستی انجام چند مسئله باید برای اهل کاروان معلوم می شد: یکی طهارت بود، یکی وضو و غسل و تیمم، و یکی هم حمد و سوره. همه از این پیشنهاد استقبال کردند. در ابتدا، به نظر همه می آمد که طهارت مسئله مهمی نیست و همه آن را درست انجام می دهند، اما طهارتی که در رساله ها آمده است را از این 106 نفر، فقط بیست نفر درست انجام می دادند و طهارتشان صحیح بود؛ یعنی تنها غسل و تیمم و نماز 24 نفر درست بود و بقیه به طور مسلّم باطل بود.

با خیال پاک بودن، انسان پاک نمی شود. باید تلاش کرد و زحمت کشید و در این باره به یقین رسید که عمل همان گونه است که خداوند دستور داده است. در غیر این صورت، قربی هم در کار نخواهد بود.


1- (1)) . دلائل الامامۀ، محمد بن جریر طبری (الشیعی)، ص 539؛ نیز مدینۀ المعاجز، بحرانی، ج 8، ص 115: «محمد بن الحسن بن یحیی الحارثی، قال: حدثنا علی بن إبراهیم بن مهزیار الأهوازی، قال: خرجت فی بعض السنین حاجا إذ دخلت المدینۀ وأقمت بها أیاما، أسأل واستبحث عن صاحب الزمان، علیه السلام، فما عرفت له خبرا، ولا وقعت لی علیه عین، فاغتممت غما شدیدا وخشیت أن یفوتنی ما أملته من طلب صاحب الزمان، علیه السلام، فخرجت حتی أتیت مکۀ، فقضیت حجتی واعتمرت بها أسبوعا، کل ذلک أطلب، فبینا أنا أفکر إذ انکشف لی باب الکعبۀ، فإذا أنا بانسان کأنه غصن بان، متزر ببردۀ، متشح بأخری، قد کشف عطف بردته علی عاتقه، فارتاح قلبی وبادرت لقصده، فانثنی إلی، وقال: من أین الرجل؟ قلت: من العراق. قال: من أی العراق؟ قلت: من الأهواز. فقال: أتعرف الخصیبی (الخضیبی). قلت: نعم. قال: رحمه الله، فما کان أطول لیله، وأکثر نیله، وأغزر دمعته! قال: فابن المهزیار. قلت: أنا هو. قال: حیاک الله بالسلام أبا الحسن. ثم صافحنی وعانقنی، وقال: یا أبا الحسن، ما فعلت العلامۀ التی بینک وبین الماضی أبی محمد نضر الله وجهه؟ قلت: معی. وأدخلت یدی إلی جیبی وأخرجت خاتما علیه «محمد وعلی» فلما قرأه استعبر حتی بل طمره الذی کان علی یده، وقال: یرحمک الله أبا محمد، فإنک زین الأمۀ، شرفک الله بالإمامۀ، وتوجک بتاج العلم والمعرفۀ، فإنا إلیکم صائرون. ثم صافحنی وعانقنی، ثم قال: ما الذی ترید یا أبا الحسن؟ قلت: الإمام المحجوب عن العالم. قال: ما هو محجوب عنکم ولکن حجبه سوء أعمالکم، قم إلی رحلک، وکن علی أهبۀ من لقائه، إذا انحطت الجوزاء، وأزهرت نجوم السماء، فها أنا لک بین الرکن والصفا. فطابت نفسی وتیقنت أن الله فضلنی، فما زلت أرقب الوقت حتی حان، وخرجت إلی مطیتی، واستویت علی رحلی، واستویت علی ظهرها، فإذا أنا بصاحبی ینادی إلی: یا أبا الحسن. فخرجت فلحقت به، فحیانی بالسلام، وقال: سر بنا یا أخ. فما زال یهبط وادیا ویرقی ذروۀ جبل إلی أن علقنا علی الطائف، فقال: یا أبا الحسن انزل بنا نصلی باقی صلاۀ اللیل. فنزلت فصلی بنا الفجر رکعتین، قلت: فالرکعتین الأولیین؟ قال: هما من صلاۀ اللیل، وأوتر فیها، والقنوت فی کل صلاۀ جائز. وقال: سر بنا یا أخ. فلم یزل یهبط بی وادیا ویرقی بی ذروۀ جبل حتی أشرفنا علی واد عظیم مثل الکافور، فأمد عینی فإذا ببیت من الشعر یتوقد نورا، قال: المح هل تری شیئا؟ قلت: أری بیتا من الشعر. فقال: الأمل. وانحط فی الوادی واتبعت الأثر حتی إذا صرنا بوسط الوادی نزل عن راحلته وخلاها، ونزلت عن مطیتی، وقال لی: دعها. قلت: فإن تاهت؟ قال: هذا واد لا یدخله إلا مؤمن ولا یخرج منه إلا مؤمن. ثم سبقنی ودخل الخباء وخرج إلی مسرعا، وقال: أبشر، فقد أذن لک بالدخول. فدخلت فإذا البیت یسطع من جانبه النور، فسلمت علیه بالإمامۀ، فقال لی: یا أبا الحسن، قد کنا نتوقعک لیلا ونهارا، فما الذی أبطأ بک علینا؟ قلت: یا سیدی، لم أجد من یدلنی إلی الآن. قال لی: لم نجد أحدا یدلک؟ ثم نکث بإصبعه فی الأرض، ثم قال: لا ولکنکم کثرتم الأموال، وتجبرتم علی ضعفاء المؤمنین، وقطعتم الرحم الذی بینکم، فأی عذر لکم الآن؟ فقلت: التوبۀ التوبۀ، الإقالۀ الإقالۀ. ثم قال: یا ابن المهزیار، لولا استغفار بعضکم لبعض لهلک من علیها إلا خواص الشیعۀ الذین تشبه أقوالهم أفعالهم. ثم قال: یا ابن المهزیار - ومد یده - ألا أنبئک الخبر أنه إذا قعد الصبی، وتحرک المغربی، وسار العمانی، وبویع السفیانی یأذن لولی الله، فأخرج بین الصفا والمروۀ فی ثلاثمائۀ وثلاثۀ عشر رجلا سواء، فأجئ إلی الکوفۀ وأهدم مسجدها وأبنیه علی بنائه الأول، وأهدم ما حوله من بناء الجبابرۀ، وأحج بالناس حجۀ الاسلام، واجئ إلی یثرب فأهدم الحجرۀ، وأخرج من بها وهما طریان، فأمر بهما تجاه البقیع، وآمر بخشبتین یصلبان علیهما، فتورق من تحتهما، فیفتتن الناس بهما أشد من الفتنۀ الأولی، فینادی مناد من السماء: «یا سماء أبیدی، ویا أرض خذی» فیومئذ لا یبقی علی وجه الأرض إلا مؤمن قد أخلص قلبه للإیمان. قلت: یا سیدی، ما یکون بعد ذلک. قال: الکرۀ الکرۀ، الرجعۀ الرجعۀ، ثم تلا هذه الآیۀ: «ثُمَّ رَدَدْنٰا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنٰاکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنٰاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه