اندیشه در اسلام صفحه 31

صفحه 31

وارد مسجدالحرام شد و چون همه به فکر او اهمیت می دادند گفتند: صبر کنید تا ایشان قضاوت کند.

رئیس هر قبیله ای تصورش این بود که اگر قبیله او موفق به این امر شود، این مساله تا قیامت برای آن ها شرافت بسیار مهمی تلقی خواهد شد. البته، از قِبَل این شرافت درآمد خوبی نیز به دست می آوردند.

پیامبر، صلی الله علیه وآله، در ابتدا فرمود: شمشیرها را غلاف کنید! همه همین کار را کردند. بعد، ایشان عبای مبارکشان را روی زمین پهن کردند و حجرالأسود را روی عبا گذاشتند و فرمودند: نمایندگان قبایل بیایند یک گوشه از عبا را بگیرند و سنگ را سر جایش نصب کنند تا این افتخار نصیب همه قبایل شود. و بدین ترتیب، به دعوا خاتمه دادند. (1)

جنایات هولناک بر اثر بی فکری

گاهی اندیشه، یک کشور را از خطرها حفظ می کند. آلمان یازده سال در دست دیوانه ای به نام هیتلر (2) بود. کسی فکرش را هم نمی کرد که این کشور یازده سال در دست او باقی بماند، ولی ماند. آن هم در دست کسی که فقط به دنبال شهرت بود. او که انسانی بی فکر و ضعیف العقل بود در آخرین لحظات زندگی اش، یعنی زمانی که کسی در اطرافش نبود و نیروهای متفقین خیابان های برلین را اشغال کرده بودند و ارتش آلمان متلاشی شده بود، با اسلحه اول زنش و بعد خودش را کشت! نتیجه این یازده سال نیز این بود که 35 میلیون انسان، که هیتلر حتی یکی از آن ها را هم نمی شناخت، کشته شدند.

مگر عزیزان خود ما را که در جبهه های جنگ و بمباران شهرها در دوران دفاع مقدس شهید شدند، صدام می شناخت؟ لذا، اگر از او بپرسند: چرا کسانی را کشتی که حتی آن ها را نمی شناختی؟ پاسخی ندارد. آری، چندین هزار شهید و خانواده شهدا و معلولان و اسیران و زنان و کودکان


1- (1)) . کافی، ج4، ص 217؛ نیز الحدائق الناضرۀ، بحرانی، ج 14، ص 6: «علی بن إبراهیم، وغیره بأسانید مختلفۀ رفعوه قالوا: إنما هدمت قریش الکعبۀ لان السیل کان یأتیهم من أعلا مکۀ فیدخلها فانصدعت وسرق من الکعبۀ غزال من ذهب رجلاه من جوهر وکان حائطها قصیرا وکان ذلک قبل مبعث النبی، صلی الله علیه وآله، بثلاثین سنۀ فأرادت قریش أن یهدموا الکعبۀ ویبنوها ویزیدوا فی عرصتها ثم أشفقوا من ذلک وخافوا أن وضعوا فیها المعادل أن تنزل علیهم عقوبۀ، فقال الولید بن المغیرۀ دعونی أبدء فإن کان لله رضی لم یصبنی شئ وإن کان غیر ذلک کففنا، فصعد علی الکعبۀ وحرک منه حجرا فخرجت علیه حیۀ وانکسفت الشمس فما رأوا ذلک بکوا وتضرعوا وقالوا: اللهم إنا لا نرید إلا الاصلاح، فغابت عنهم الحیۀ فهدموه ونحوا حجارته حوله حتی بلغوا القواعد التی وضعها إبراهیم، علیه السلام، فلما أرادوا أن یزیدوا فی عرصته وحرکوا القواعد التی وضعها إبراهیم، علیه السلام، أصابتهم زلزلۀ شدیدۀ وظلمۀ فکفوا عنه وکان بنیان إبراهیم الطول ثلاثون ذراعا والعرض اثنان وعشرون ذراعا والسمک تسعۀ أذرع، فقالت قریش: نزید فی سمکها فبنوها فلما بلغ البناء إلی موضع الحجر الأسود تشاجرت قریش فی موضعه فقال کل قبیلۀ: نحن أولی به نحن نضعه فلما کثر بینهم تراضوا بقضاء من یدخل من باب بنی شیبۀ فطلع رسول الله، صلی الله علیه وآله، فقالوا:هذا الأمین قد جاء فحکموه فبسط رداءه وقال بعضهم: کساء طارونی کان له ووضع الحجر فیه ثم قال: یأتی من کل ربع من قریش رجل فکانوا عتبۀ بن ربیعۀ بن عبد شمس والأسود بن المطلب من بنی أسد بن عبد العزی. وأبو حذیفۀ بن المغیرۀ من بنی مخزوم. وقیس بن عدی من بنی سهم فرفعوه ووضعه النبی، صلی الله علیه وآله، فی موضعه»؛ نیز دعائم الإسلام، قاضی نعمان، ج1، ص292: «عن علی، علیه السلام، أنه قال: «أوحی الله إلی إبراهیم أن ابن لی بیتا فی الأرض أعبد فیه، فضاق به ذرعا، فبعث الله إلیه السکینۀ وهی ریح لها رأسان، یتبع أحدهما صاحبه، فدارت علی أس البیت الذی بنته الملائکۀ فوضع إبراهیم البناء علی کل شئ استقرت علیه السکینۀ، وکان إبراهیم، علیه السلام، یبنی وإسماعیل یناوله الحجر، ویرفع إلیه القواعد، فلما صار إلی مکان الرکن الأسود، قال إبراهیم لإسماعیل: أعطنی الحجر لهذا الموضع، فلم یجده وتلکأ فقال: اذهب فاطلبه، فذهب لیأتیه به، فأتاه جبرئیل، علیه السلام، بالحجر الأسود، فجاء إسماعیل، علیه السلام، وقد وضعه إبراهیم موضعه، فقال: من جاءک بهذا؟ فقال: من لم یتکل علی بنائک، فمکث البیت حینا فانهدم فبنته العمالقۀ، ثم مکث حینا فانهدم، فبنته جرهم، ثم انهدم، فبنته قریش ورسول الله یومئذ غلام، وقد نشأ علی الطهارۀ وأخلاق الأنبیاء، وکانوا یدعونه الأمین. فلما انتهوا إلی موضع الحجر أراد کل بطن من بطون قریش أن یلی وضعه موضعه. فاختلفوا فی ذلک، ثم اتفقوا علی أن یحکموا فی ذلک أول من یطلع علیهم، فکان ذلک رسول الله، صلی الله علیه وآله، فقالوا: هذا الأمین، قد طلع، فأخبروه الخبر، فانتزع رسول الله صلی الله علیه وآله إزاره ووضع الحجر فیه، وقال: یأخذ من کل بطن من قریش رجل بحاشیۀ الإزار وارفعوه معا، فأعجبهم ما حکم به، وأرضاهم وفعلوا، حتی إذا صار إلی موضعه وضعه فیه رسول الله».
2- (2)) . آدولف هیتلر (1889- 1945م) پیشوای آلمان. وی در یکی از قرای اتریش متولد شد. ابتدا تحصیل معماری می کرد. در جنگ جهانی اول سمت سرجوخگی داشت. پس از ختم جنگ به نقاشی پرداخت. در 1919م در مونیخ، پایتخت باواریا، عضو حزب کارگر آلمان شد و به زودی طرفدارانی پیدا کرد. چون خیال عمده او قیام بر ضد معاهدات صلح و ضدیت با یهودیان و تقویت قدرت مرکزی دولت بود، با آن که عقاید سوسیالیستی داشت خود را طرفدار آن گونه سوسیالیستی که بر اساس ملیت باشد می دانست و حزب خود را سوسیالیسم ملی (ناسیونال سوسیالیسم) که مختصر آن «نازی» است نامید. ابتدا، برای مبارزه با کمونیست ها در 1923م در باواریا قیام نمود و دستگیر شد. در مدت 8 ماهی که در زندان بود کتاب نبرد من را در شرح اصول و عقاید سیاسی خود نوشت. هیتلر نژاد ژرمن را برترین نژاد و شاسته فرمانروایی بر جهان می دانست. چون قدرت او رو به فزونی گذاشت هیندنبورگ، رئیس جمهور آلمان، در ژانویه 1933م او را به مقام صدارت برگزید و چون در 1934م هیندنبورگ مرد هیتلر مقام صدارت و ریاست جمهوری هر دو را در اختیار گرفت و خود را پیشوای آلمان نامید. وی در سیاست داخلی به قلع ریشه کمونست ها و سوسیالیست ها و زجر یهودیان پرداخت و در سیاست خارجی با گسستن رشته پیمان های قبلی آلمان به وسعت خاک آلمان افزود و با حمله به دالان دانتزیگ (1939م) جنگ جهانی دوم را آغاز کرد که سرانجام به شکست آلمان و خودکشی او انجامید. رک: فرهنگ معین، ذیل مدخل هیتلر.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه