عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 114

صفحه 114

پناه می برم ، فرمودند : نفس محترمی را کشته ای ؟ گفت : نه ، فرمودند : خداوند گناهت را می بخشد گرچه به اندازه کوههای پابرجا باشد . گفت : گناه من از کوههای پابرجا بزرگتر است ، فرمودند : خداوند گناهت را می بخشد اگرچه به اندازه زمین های هفتگانه و دریاها و ریگ ها و اشجارش و همه آنچه در آن است باشد و بدون تردید گناهت را می بخشد اگرچه مانند آسمانها و ستارگانش و مانند عرش و کرسی باشد ! عرضه داشت : از همه اینها بزرگتر است ! پیامبر غضبناک به او نظر کرد و فرمودند : وای بر تو ای جوان ! گناه تو بزرگتر است یا پروردگارت ؟ جوان به سجده افتاد و گفت : پروردگارم منزه است ، چیزی از او بزرگتر نیست یا رسول اللّٰه ، خدای من از هر عظیمی عظیم تر است ، حضرت فرمودند : آیا گناه بزرگ را جز خدای بزرگ می آمرزد ؟ جوان گفت : نه به خدا قسم یا رسول اللّٰه ، سپس ساکت شد .

پیامبر به او فرمودند : وای بر تو ای جوان ! آیا مرا از یکی از گناهانت خبر نمی دهی ؟ گفت : چرا ، من هفت سال قبرها را می شکافتم ، اموات را بیرون می آوردم و کفن آنها را می بردم !

دختری از طایفه انصار از دنیا رفت ، او را دفن کردند و برگشتند ، به هنگام شب کنار قبرش رفتم ، او را بیرون آورده و کفنش را برداشته و وی را عریان کنار قبر رها کردم ، به وقت بازگشت شیطان مرا وسوسه کرد ، او را در برابر دیده شهوتم جلوه داد ، این وسوسه نسبت به بدن و زیبایی او در سینه من ادامه پیدا کرد تا جایی که عنان نفس از دست رفت ، به جانب او برگشتم و کاری که نباید انجام بدهم از من سر زد !

گویی صدایی شنیدم که گفت : ای جوان ! وای بر تو از مالک روز قیامت ! روزی که مرا و تو را در پیشگاه او قرار می دهند ، مرا در میان اموات عریان گذاشتی ، از قبرم بیرون آوردی ، کفنم را بردی و مرا به حالت جنابت واگذاشتی تا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه