عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 120

صفحه 120

گفتند عازم کربلا برای جنگ با حسین علیه السلام هستند .

عبد اللّٰه گفت : به خدا سوگند من بی تردید و شک به جنگ با کفار بسیار حریصم ، و جنگ با این قوم را که برای ریختن خون پسر پیامبر بیرون می روند ثوابش را کمتر از جنگ با کافران نمی دانم و به ثوابش امیدوارم .

آنگاه به خانه درآمد و همسرش را از آن ماجرا خبر داد . آن زن صالحه شایسته گفت : اندیشه خوبی کردی و به فکر مناسبی افتادی ، مرا هم با خود ببر . عبد اللّٰه شبانه با همسرش به سوی کربلا حرکت کرد و شب هشتم به محضر حضرت حسین علیه السلام مشرف شد .

هنگامی که روز عاشورا رسید اول کسی که به سوی لشگر حضرت حسین علیه السلام تیر انداخت عمر سعد بود ، و اول کسی که قدم به میدان مبارزه بر ضد لشگر حق گذاشت و مبارز طلبید یسار ، آزاد کرده پدر ابن زیاد بود .

حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر خواستند به میدان او روند حضرت حسین علیه السلام فرمود : شما در جای خود باشید . عبد اللّٰه بن عمیر پیش آمد و از حضرت رخصت میدان رفتن خواست .

حضرت به او نظر کرد ، مردی دید گندم گون ، بلند قامت ، دارای بازوانی قوی ، فرمود : گمان دارم که عبد اللّه ، قرین و حریف مناسبی برای این دشمن خداست . سپس او را برای مبارزه رخصت داد .

عبد اللّه به میدان تاخت . یسار گفت : کیستی که به مبارزه با من بیرون شدی ؟ عبد اللّه خود را معرفی کرد . یسار گفت : بازگرد که توهم کفو و حریف من نیستی حریف من حبیب یا زهیر است . عبد اللّه گفت : حرام زاده مگر مبارزه و جنگ به فرمان توست که هر که را بخواهی بیاید و هر که را نخواهی برگردد . این بگفت و با یک ضربت کاری ، یسار را به خاک هلاک انداخت .

این زمان همسر صالحه و وفادارش ستون خیمه را برگرفت و به سوی شوهر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه