عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 137

صفحه 137

ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایی خویش را دامی برای او قرار داد و چنان در وی نفوذ کرد که روزی هیردویس به او گفت : هر آرزویی داری از من بخواه که بی تردید تو را به آرزویت خواهم رسانید .

هیرودیا گفت : من چیزی جز سر یحیی را نمی خواهم ! زیرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه مردم را به عیب جویی ما واداشته است ، اگر می خواهی دلم آرام شود و خاطرم شاد گردد باید این کار را انجام دهی !!

هیرودیس که دیوانه وار به آن زن عشق می ورزید ، بی توجه به عاقبت این کار ، تسلیم شد و چیزی نگذشت که سر یحیی را نزد آن زن بدکار حاضر ساختند ، ولی عواقب دردناک این عمل سرانجام دامان او را گرفت (1) .

حق مهمان بر مهماندار

ارباب تاریخ نوشته اند : سیصد اسیر از محلی نزد معن بن زائده که از سرداران بزرگ بود آوردند . معن به کشتن همه آنان فرمان داد . جوانی در میان اسیران که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود گفت : ای امیر ! تو را به خدا سوگند می دهم ما را مکش تا هریک آبی بیاشامیم . معن گفت : همه را آب دهید . چون اسیران آب خوردند ، جوان گفت : ای امیر ! اکنون همه ما مهمان تو شدیم و اکرام مهمان جزء وظایف بزرگان است . معن گفت : راست گفتی و فرمان داد همه را آزاد کردند .

راستی همان گونه که امیر المؤمنین علیه السلام خبر داده ، بسیار بسیار بعید است که خدای مهربان مهمان خود را که از سفره مادی و معنوی او استفاده کرده به عذاب بسوزاند . اگر بدیم و گر نیک خاکسار توایم فتاده بر ره تو خاک رهگذار توایم


1- 1) - قصه های قرآن : 322 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه