عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 143

صفحه 143

امیر سیستان از بودن چنین جوان شجاع ، پرکار ، باانصاف و دارای صفت مردانگی بسیار خوشحال شد و او را به منصب باارزش امارت لشکر سیستان برگزید و یعقوب از همانجا راه ترقی و کمال را تا درگیر شدن با حکومت عباسیان آلوده برای نجات مظلومان پیمود .

حکایتی به نقل از میرزا طاهر تنکابنی

میرزا طاهر تنکابنی که از حکما و فلاسفه بزرگ زمان اخیر بود می فرمود : از مدرسه سپهسار واقع در تهران میدان بهارستان برای انجام کاری درآمدم ، آن سوی خیابان سیدی را دیدم ، در چهره اش دقت کردم یافتم که از هم درسی های گذشته من است ، نزد او شتافتم و پس از سلام پرسیدم چه می کنی ؟ گفت :

ولگردم . گفتم : امشب بیا در مدرسه مهمان من باش . آمد و به خاطر سرمای سخت زیر کرسی نشست ، برایش چایی ریختم ، پس از خوردن به من گفت :

میل داری همراه من به شهر قم بیایی ؟ گفتم : هوا بسیار سرد است ، علاوه در این وقت شب وسیله برای رفتن به قم میسّر نیست ، ولی برای رفتن به قم اصرار کرد .

گفتم : می آیم . ناگهان گفت : این قم !! خود را در صحن مطهّر حضرت معصومه علیها السلام دیدم ، برای این که به این واقعیت یقین کنم ، مُهر نمازی از جامهری برداشتم و در جیب خود نهادم ، پس از زیارت به ناگاه گفت : تهران ، دیدم زیر کرسی حجره مدرسه هستم و آن مهر نزد من است .

حکایتی دیگر از صاحب دلی

حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه