عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 145

صفحه 145

حضرت با تازیانه یک ضربه به او زد ، غلام گریست و گفت : خدا را ای علی بن الحسین علیه السلام ، مرا دنبال کاری می فرستی و سپس تازیانه ام می زنی ؟ ! امام باقر علیه السلام فرمود : پدرم گریست و به من گفت : به حرم رسول خدا برو و دو رکعت نماز بخوان ، آن گاه بگو : خدایا علی بن الحسین را از خطایش در قیامت بیامرز ، سپس به غلام فرمود : برو تو در راه خدا آزادی . ابو بصیر می گوید به حضرت باقر علیه السلام گفتم : فدایت شوم ، آزادی کفاره یک ضربت تازیانه است ؛ ولی امام سکوت کرد (1) .

حکایتی عجیب

عطار نیشابوری روایت می کند که : روزی حسن بصری به جایی می رفت ، در حال رفتن به رود دجله رسید و به انتظار ایستاد ، ناگهان حبیب اعجمی که از زمره زاهدان و عابدان بود ، در رسید ، گفت : ای پیشوا چرا ایستاده ای ؟ گفت : به انتظار کشتی ایستاده ام . گفت : ای استاد من از تو دانش آموخته ام و در حال دانش آموختن از تو فرا گرفته ام که : حسد مردمان را از دل بیرون کن و آرزوهای دور و دراز را از خود برطرف نما تا جایی که آتش عشق به دنیا بر دل تو سرد شود ، آنگاه با این مقام پای بر آب بگذار و از آب بگذر ! ناگهان حبیب پای بر آب گذاشت و برفت ؛ حسن بیهوش شد ، چون به هوش آمد گفتند : تو را چه شده ؟ گفت : او دانش از من آموخته و این ساعت مرا سرزنش کرد و پای بر آب نهاد و برفت ، اگر فردای قیامت ندا رسد که بر صراط بگذر و این چنین فرو مانم چه توان ساخت . پس حبیب را گفت : این مقام را با کدام سبب به دست آوردی ؟ گفت : ای حسن ! من دل ، سفید می کنم و تو کاغذ ، سیاه می کنی ! حسن گفت :

عِلْمِی یَنْفَعُ غَیْرِی وَ لَمْ یَنْفَعْنِی .


1- 1) - الزهد : 43 ، باب 7 ، حدیث 116 ؛ بحار الانوار : 71 / 142 ، باب 4 ، حدیث 12 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه