عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 165

صفحه 165

آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله ای آورد و خواست دست پدر را بشوید ، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روی دست آن مرد بریزد . مرد دستش را به خاک مالید و گفت : یا امیر المؤمنین ! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب می ریزی ؟! حضرت فرمود : بنشین و دستت را بشوی ؛ زیرا خدا تو را و برادر دینی ات را می بیند که در این زمینه ها امتیازی به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتی برای او نیست ، برادر دینی ات می خواهد با شستن دست تو در بهشت زمینه خدمت به نفع خودش فراهم سازد ، آن هم خدمتی ده ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانی که در دنیا هستند !

پس مرد نشست و علی علیه السلام به او گفت : تو را به حقی که از من می شناسی و آن را عظیم و بزرگ می شماری و تواضعی که برای خدا داری تا به آن پاداشت دهند سوگند می دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده اند واگذاری و آن چنان با آرامش دستت را به وسیله من بشویی که گویا قنبر آب روی دستت می ریزد !

آن مرد تسلیم تواضع علی علیه السلام شد و دستش را با آب ریختن امیر المؤمنین علیه السلام شست . وقتی کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود :

پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روی دستش می ریختم ولی خدای عزّ و جلّ نمی پسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم ، پدر به روی دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روی دست پسر آب بریزد . پس محمد حنفیه به روی دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست . آن گاه حضرت عسکری علیه السلام فرمود : کسی که علی علیه السلام را در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه