عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 248

صفحه 248

آن عالم ربانی گفت : من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح کرده ایم و اکنون قابل اصلاح نیست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبیری برای اصلاح آن به کار بگیر . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به این است که آن را به نانوای محل جهت سوختن در تنور ببخشید ! سپس گفت : ای مرجع بزرگ ! شما می دانید که من همه ساله خمس مالم را می پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعی و حلال است ؛ اگر خود نمی خواهید از مال خود تختی بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو برای شما بیاورم .

آن عالم ربّانی ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موی صورتم نشان می دهد که مرگم نزدیک است ، دو تختی که می خواهی برای من بیاوری و به من هدیه کنی عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است ، ممکن است سالیان درازی در خانه من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گویی به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، برای اصلاح تخت کهنه خودم چه پیشنهادی داری ؟ پدرم گفت : راهی ندارد مگر آن که چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همین کار را انجام بده ، تا به اندازه کمی که از عمرم باقی است از آن استفاده کنم و نیاز به نو کردن تخت نداشته باشم .

حرف کاف

کدام دردمند را درمان نکرده ام

ملا فتح اللّه کاشانی در تفسیر « منهج الصادقین » ، و آیت اللّه کلباسی در کتاب « انیس اللیل » نقل کرده اند : در زمان مالک دینار جوانی از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت ؛ مردم به خاطر آلودگی او جنازه اش را تجهیز نکردند ، بلکه در مکان پستی و محلّ پر از زباله ای انداختند و رفتند .

شبانه در عالم رؤیا از جانب حق تعالی به مالک دینار گفتند : بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن . عرضه داشت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه