عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 259

صفحه 259

لحنی خاص به من نمود . زیارت عتبات طی شد و به مدینه رفتم . پس از مدتی آماده رفتن به میقات شدیم . آن مرد و زن در بین مسافران حال دیگری داشتند ، انقلاب حال و اشک چشم به آنان مهلت نمی داد . به مسجد شجره که رسیدیم جمعیت موج می زد . همه آماده محرم شدن و تلبیه گفتن بودند آن مرد بزرگوار از من مهلت غسل خواست ، وسائل غسل را - با تمام سختی که داشت - برایش فراهم کردم . غسل نمود و دو پارچه سپید را بر خود بست . او را برای تلبیه در وسط مسجد شجره آماده کردم ، به من گفت : معنای « تلبیه » چیست ؟ گفتم : یعنی ای خدای مهربان ، مرا دعوت کردی و فرمودی بیا ، بنگر که اینک آمدم ! دو بار در شدّت انقلاب حال و ریختن اشک چشم گفت : خدایا ! آمدم ، خدایا ! آمدم و ناگهان نقش زمین شد ! با کمال حیرت دیدم که از دنیا رفته است . همانجا همراه با همسفران ، تلبیه گویان در بیرون مسجد شجره دفنش کردیم ، و با دلی غمناک به سوی کعبه به حرکت درآمدیم !

گفتگوئی با اویس قرن

عطار در « تذکره الاولیاء » از هرم بن حیان روایت می کند که : هرم گفت :

هنگامی که مقام شفاعت اویس قرن را شنیدم آرزوی دیدار او بر من چیره شد ، به کوفه آمدم و در جستجوی او شدم تا وی را یافتم که در حال وضو گرفتن بود ، گفت : ای پسر حیان چه چیزی سبب آوردن تو به این مکان شد ؟ گفتم : عشق انس گرفتن با تو . گفت : هرگز گمان نمی کنم کسی که خدا را شناخت با غیر او انس گیرد . گفتم : مرا وصیتی کن . گفت : ای پسر حیان ! چون به خواب روی مرگ را زیر بالش خود دان ، چون بیدار شدی مرگ را پیش روی خود بین . ای پسر حیان ! در کوچکی و کمی گناه نظر مکن ، بلکه نسبت به بزرگی خدا نگران باشد که در برابر چه خدایی عاصی شده ای ، چه این که هرگاه گناه را کوچک شماری خدا را کوچک شمرده ای !!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه