عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 71

صفحه 71

محفوظ نگر تا نامش را کجا بینی .

جبرئیل نظر کرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید ، از نقشبندی قضا شگفت زده شد ، عنان عزیمت از دیدار وی باز کشید و گفت : الهی ! کسی را در برابر حکم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتی ها را قوت و نیرو نمی باشد .

خطاب رسید : چون آرزوی دیدن وی را داشتی و مدتی بود که دانه این هوس در مزرعه دل می کاشتی اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدی وی را آگاه کن .

جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد ، او را با تنی ضعیف و بدنی نحیف دید ، دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته ، گاهی قندیل وار پیش محراب طاعت سوزناک ایستاده و زمانی سجّادوار از روی فروتنی به خاک تضرّع و زاری افتاده .

جبرئیل بر وی سلام کرد و گفت : ای عابد ! خود را به زحمت مینداز ، که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است .

عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه که از وزش نسیم سحری شکفته شود ، لب خندان کرد و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادی سراید زبان به گفتن « الحمد للّٰه » به حرکت آورد .

جبرئیل گفت : ای پیر فقیر ! با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله « انّا للّٰه » باید کرد نعره « الحمد للّٰه » میزنی ؟! تعزیت و تسلیت روزگار خود می باید داشت ، نشانه تهنیت و مسرّت اظهار می کنی !!

پیر گفت : از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشی نباشد و در پیش ارادت او ارادتی نماند ، هرچه خواهد کند ، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در کف مشیت اوست هرچه خواهد کند ، « الحمد للّٰه » اگر او را برای رفتن به بهشت نمی شایم ، باری برای هیمه دوزخ به کار آیم !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه