عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان صفحه 93

صفحه 93

یوسف گفت : من از شما گذشتم ، شما سرزنش نخواهید شنید ، کیفر نخواهید دید ، انتقام نخواهم گرفت ، خدای از گناه شما بگذرد و شما را بیامرزد .

مردان خدا چنین هستند ، بخشش و بخشایش دارند ، انتقام نمی کشند ، کینه ندارند ، برای دشمن خود از خدای خود طلب آمرزش می کنند ، دل آنها آکنده از مهر و محبت بر خلق است .

یوسف که برادران را از بیم انتقام و کیفر آسوده خاطر کرد چنین فرمود :

هم اکنون برخیزید و به کنعان برگردید و پیراهن مرا همراه برده بر چهره پدرم بیفکنید ، حضرتش بینا خواهد شد ، و خانواده هاتان را بردارید و به مصر نزد من بیاورید .

این دومین بار بود که برادران پیراهن یوسف را برای پدر می بردند ، پیراهنی که در نخستین بار ارمغان مرگ بود ، آژیر جدایی و فراق بود ، پیک بدبختی و شومی بود ، ولی این بار ارمغان حیات بود ، نوید دیدار و مژده وصال بود ، و پیک سعادت و خوشبختی بود .

پیراهن یوسف در آن دفعه پدر را نابینا ساخت و با بردگی پسر همراه بود ، ولی در این دفعه پدر نابینا را بینا می کند و از آزادی و سروری پسر خبر می دهد .

آن پیراهن حامل خونی دروغین بود ، این پیراهن حامل معجزه ای راستین است ، وه که میان راست و دروغ چقدر راه است !

کاروان برادران برای سومین بار خاک مصر را پشت سر گذارد و قصد سرزمین کنعان کرد .

بی سیم آسمانی ، نوید آسمانی ، درآی کاروان را به گوش یعقوب پدر مقدس برسانید ، حضرتش به حاضران رو کرد و گفت :

اگر مرا در خطا نخوانید بوی یوسفم را می شنوم و در انتظار دیدارش هستم .

نزدیکانی تخطئه کردند و گفتند : هنوز یوسف را فراموش نکرده ای و در آن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه