مرگ و فرصتها: مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان صفحه 119

صفحه 119

گم شده بود و یعقوب پیغمبر نیز هیچ خبری از او نداشت. اگر خبر داشت، همان سال اول پیکی را می فرستاد و به جوان سیزده چهارده ساله اش نامه می داد که از کاخ فرار کن و به کنعان برگرد. ولی چون خدا نمی خواست، نگذاشت در این چهل سال یعقوب علیه السلام باخبر شود.

یعقوب علیه السلام پیغمبر است، ولی آنچه را که خدا بخواهد، می تواند آگاه شود، اما اگر خدا نخواهد، نمی تواند آگاه شود. این عیب یعقوب علیه السلام نیست، بلکه حکمت حضرت حق است.

ولی بعد از چهل سال، در سفر سوم ده برادر یوسف به مصر، با کمال امیدواری گفت:

« یٰا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ » (1)

گفت: بروید و با کمال دقت در آن مملکت، برای پیدا کردن یوسف علیه السلام بگردید و از رحمت خدا ناامید نباشید، زیرا او کمک می دهد که عزیز من پیدا شود. حضرت یعقوب علیه السلام مؤمن واقعی بود و راست می گفت که بگردید و به رحمت خدا امیدوار باشید.

اما ده برادر به بیرون اتاق آمدند، گفتند: بیچاره پیر شده و مغزش از کار افتاده است و می گوید: بگردید و یوسف را پیدا کنید. چهل سال پیش، ما او را در چاه انداختیم و تا کنون پوسیده است.

نتیجه امید حضرت یعقوب علیه السلام

ده برادر به مصر آمدند و بار غذا خواستند. حضرت یوسف علیه السلام به آنها گفت:

« هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ » (2)

شما می دانید که در گذشته با یوسف چه کردید؟ این ها به هم نگاه کردند و


1- (1)) - یوسف (12) : 87؛ «ای پسرانم! بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید.»
2- (2)) - یوسف (12) : 89؛ «گفت: آیا زمانی که نادان بودید، دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟»
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه