نسیم رحمت صفحه 168

صفحه 168

انسان بهاء و اعتبار نمی بخشد.

ثروتمندی،در حالی که فخر می فروخت از کنار غلامی عبور می کرد.

غلام که دلی آگاه داشت با دیدن مرد ثروتمندِ مغرور ایستاد،و او را صدا کرد، و گفت.به چه می نازی ؟ می دانم لباست با ارزش است،پس لباست باید بر من فخر بفروشد نه تو.تو چرا بر من فخر می فروشی ؟ !

عزیز من ! نه لباس،نه مرکب،نه خانه،هیچکدام نمی تواند برای تو مزیت و امتیازی داشته باشد،وهمه اینها اگر باارزشند،ارزش آنها مربوط به خود آنهاست،و تو تنها یک خزانه داری که آنها را نگهداری می کنی،البته به نشان پاداش یک راحتی ورفاه مختصر نیز به تو می رسانند.

بنابراین،پول،اعتبار،مسکن،وسیله،قیافه هیچکدام مایه ارزش برای انسان نخواهند بود.

باری؛ارزش انسان تنها به جان اوست به شرط آنکه با خدا گرفه خورده و پیوند یابد،و جز پیروی از او هیچ چیز دیگر را شیوه کار خود قرار ندهد. تنِ آدمی شریف است به جان آدمیت

جاودانه

اساساً،جان آدمی با گره خوردن به خداوند،جاودانه و پر بها و بی آسیب می شود،و تو گویی آدمی از رهگذر پیوند با وی از حالت فلز بی بها بودن بیرون شده،و به طلایی ناب بدل می شود،که دیگر نه در آتش شهوت می سوزد و نه در لهیب سوزان حق.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه