ضیافت نور: پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان صفحه 101

صفحه 101

شب شوهر پیرزن به خیمه می آید و پیرزن جریان میهمانی را برای او تعریف می کند. مرد عصبانی می شود و فریاد می زند: «چرا تنها گوسفندی را که داشتیم برای شان کشتی؟».

زمان سپری شد و خشکسالی آمد. بادیه نشینان به شهر کوچ کردند پیرزن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد و چون کسبی نداشتند، از کوچه ها سرگین شتر جمع می کردند و می فروختند. روزی امام مجتبی علیه السلام کنار منزل خود ایستاده بودند که پیرزن از آنجا عبور کرد. حضرت او را شناخت و فرمود: «ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی؟» زن جواب منفی داد. حضرت فرمود: «من یکی از همان میهمانان تو هستم که فلان سال به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است».

پیرزن خوشحال شد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت! شما امام حسن بودید و من نشناختم». حضرت برای قدردانی از انفاق و میهمان نوازی پیرزن دستور داد که غلامش هزار گوسفند برای او بخرد و هزار دینار نیز به او بدهد و سپس او را نزد کریم دیگر مدینه، برادرش امام حسین علیه السلام فرستاد امام حسین علیه السلام نیز همان مقدار به او کرم فرمود و او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد. عبداللّه نیز به امامان خود تأسی کرد و همان مبلغ به پیرزن بخشید(1).

توسل

توسل

حضرت کریم آل فاطمه بودند. کرم ایشان زبانزد خواص و عام بود. به غریبه و آشنا کرم می کردند اما عاقبت هم غریبه با آقا دشمنی کرد و هم آشنا. مصیبت های حضرت قابل شمارش نیست. آقا هم مدینه را دیده و کوفه را.


1- حلیه الابرار/1/526.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه