ضیافت نور: پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان صفحه 166

صفحه 166

و مشغول به دعا شدند. اما بعد از مدت طولانی دعا و استغفار، قطره آبی از آسمان نیامد و هر چه دعا کردند افاقه ننمود. موسی علیه السلام از خدا سؤال کرد که دلیل اینکه مناجات ما قبول نمی شود چیست؟ خطاب آمد: «در جمع شما جوان گناهکاری هست که مانع بالا رفتن دعای شما می شود». موسی علیه السلام رو کرد به جماعت و قضیه را اطلاع داد و گفت: «آن جوان گناهکار که خودش می داند از جمع ما بیرون برود». در همین اثنا آسمان شروع به باریدن کرد. موسی علیه السلام تعجب نمود و عرضه داشت: «بار خدایا! مگر نفرمودی که در بین ما جوانی مانع استجابت دعاست؟ او که هنوز از بین ما بیرون نرفته است» خطاب رسید: «ای موسی! وقتی تو با جمع این سخنان را گفتی، آن جوان شرمنده شد که در میان جمع بلند شود و آنجا را ترک کند. ما طاقت شرمندگی بندگان خود را نداریم و به همین دلیل گناهانش را تبدیل به حسنات کردیم و این باران حاصل آه آن جوان است نه مناجات این جمع».

یعطی الکثیر بالقلیل

یعطی الکثیر بالقلیل

«ذوالنون مصری» یکی از عرفای بنام، روزی از کنار رود نیل عبور می کرد که دید عقربی با شتاب از کنار ساحل در حال حرکت است. ذوالنون با خود می گوید حتماً سرّی در آن می باشد و دنبال آن را گرفت. ناگهان دید لاک پشتی از درون آب بیرون آمد و عقرب را بر پشت خود سوار کرد و با شتاب مشغول شنا در آب شد. ذوالنون آن را دنبال می کند تا به آن طرف آب می رسد. عقرب از پشت لاک پشت پایین می آید و با شتاب به سمت درختی می رود که جوانی پای آن خوابیده بود. وقتی که نزدیک می رود می بیند که ماری روی سینه جوان نشسته و جوان را هدف قرار داده است. به محض اینکه خواست جوان را بزند عقرب سر رسید و مار را نیش زد و کشت و دوباره سوار لاک پشت شد و رفت. ذوالنون تعجب می کند و با خود می گوید که این جوان حتماً از اولیاء خداست که این گونه از جان او محافظت می کنند اما وقتی خواست آن جوان را بیدار کند دید که جوان مست است. به تعجب ذوالنون افزوده می شود که ناگاه ندائی برمی خیزد که؛ «این جوان مست است ولی بنده ماست، خواب است اما خدای او بیدار است». کنار جوان می نشیند تا بیدار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه