ضیافت نور: پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان صفحه 193

صفحه 193

به این لجّه کشتی فرو شد هزار

که پیدا نشد تخته ای بر کنار

عیسی و عجوزه دنیا

عیسی و عجوزه دنیا

روزی حضرت عیسی علیه السلام در عالم مکاشفه زن زیبایی دید که چادر رنگی ای به سر افکنده و لباسهای پر زرق و برقی بر تن نموده است. نزدیک که می شود، زن رویش را بر می گرداند و می بیند که او عجوزه ای زشت و بد ترکیب است. حضرت تعجب می کند و از او می پرسد که کیست؟ عجوزه جواب می دهد: «من دنیا هستم». عیسی علیه السلام می پرسد: «چرا در نگاه اول زیبا بودی و بعد به عجوزه ای زشت تبدیل شدی؟» جواب می دهد: «آن کسی که تو اول دیدی حقیقت من نبود و حقیقت مرا تو الان داری می بینی» سؤال می کند: «چرا قدت خمیده است؟» جواب می دهد: «چون عمر زیادی کرده ام» می پرسد: «این لباسهای پر زرق و برق برای چیست؟» می گوید: «با این لباسها دل کسانی که مرا طلب کرده اند فریب می دهم». می پرسد: «چرا یک دست تو خضاب و دست دیگرت خونی است؟» پاسخ می دهد: «این دستم خضاب است زیرا الان کسی طالب من شده و شوهر کردم و این دستم خونی است زیرا شوهر قبلی خویش را کشتم و من هنوز باکره ام و کسی به وصالم نرسیده است».

دنیا دوستی

دنیا دوستی

آورده اند که عیسی علیه السلام روزی همراه با حواریین از کنار دهکده ای عبور کرد که تمام اهل آن دچار عذاب شده و مرده بودند. حواریین از عیسی علیه السلام خواستند تا یکی از آنها را زنده کند و دلیل عذاب را بپرسد. حضرت عیسی علیه السلام به اذن خدا یکی از اهل آبادی را زنده کرد و قضیه را از او سؤال کرد. او گفت: «اصبحنا فی العافیه و امسینا فی الهاویه؛صبح در عافیت بودیم و شب در آتش عذاب». عیسی علیه السلام سؤال کرد: «هاویه چه بود؟» گفت: «بحارٌ فی النار فیها جبال من النار؛ دریاهائی از آتش که در آن کوه هائی است از آتش». گفت: «چه چیز شما را به هاویه رسانید؟» جواب داد: «دوستی دنیا» پرسید: «دوستی دنیا شما را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه