ضیافت نور: پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان صفحه 245

صفحه 245

می گوید: «پس از آن که به سن کهولت و پیری رسیدم، شیطان را دیدم که هر دوی ما بالای کوهی ایستاده ایم من دست خود را بر محاسن گذارده و به او گفتم: مرا سن پیری و کهولت فرا رسیده و اگر ممکن است از من درگذر! شیطان گفت: این طرف را نگاه کن. وقتی نظر کردم دره بسیار عمیقی را دیدم که از شدت خوف و هراس، عقل انسان مبهوت می ماند. شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو بند گردد جای تو در ته این دره خواهد بودکه تماشا می کنی!»(1).

سخن آخر

اشاره

سخن آخر

زیر فصل ها

عبادت علی علیه السلام

عبادت علی علیه السلام

عبادت علی علیه السلام

«ابو درداء» به نقل «عروه بن زبیر» می گوید: در مسجد مدینه خطاب به مردم گفتم: «آیا می دانید پارساترین مردم کیست؟» گفتند: «شما بگوئید» گفتم: «امیرالمؤمنین علی علیه السلام !» و آن گاه خاطره ای نقل کردم که؛ ما و تعدادی از کارگزاران با حضرت در یکی از باغهای مدینه کار می کردیم. به هنگام عبادت علی علیه السلام را دیدیم که از ما فاصله گرفت و در لابلای درختان ناپدید شد. با خود گفتم شاید به منزل رفته است. اما چیزی نگذشت که صدای محزون او را شنیدم که با خدا راز و نیاز می کرد. آرام خود را به نزدیکی او رساندم دیدم که بی حرکت در گوشه ای افتاده و آن قدر گریسته که صورتش خیس از اشک است. با خود گفتم که شاید از شدت شب زنده داری خوابش برده است اما مدتی گذشت و دیدم که اصلاً حرکت نمی کند. نزدیکش رفتم و هر چه او را صدا زدم و تکانش دادم بیدار نشد. خواستم او را بنشانم اما دیدم که مثل یک چوب خشک بدنش سنگین و بی حرکت شده و با گریه فریاد زدم: «انا للّه و انا الیه راجعون».

او را رها کردم و به طرف خانه فاطمه علیهاالسلام دویدم و شتابان و گریان در زدم و ایشان را خبر کردم. به فاطمه علیهاالسلام گفتم: «چه نشسته اید علی را دیدم که بعد از عبادت مانند


1- رساله لب اللباب/76.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه