ضیافت نور: پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان صفحه 271

صفحه 271

سخن آخر و توسل

سخن آخر و توسل

یزید همین که از شراب فارغ گردید دستور داد تا بساط شطرنج بیاورند. او با حرص و ولع، دو دستی شطرنج بازی می کرد و هر بار که در قمار می بُرد، جامی شراب می آشامید و ته مانده آن را روی سر جدم حسین که در زیر تختش قرار داده بود می ریخت(1).

وای از مهمانی بزم یزید

کرد غمها را به دلهامان مزید

از تمسخر خنده بر لب داشت او

قصد بر آزار زینب داشت او

بزم خود با ناسزا آراستند

دخترت را بر کنیزی خواستند

قصه اینجا ختم می شد خوب بود

لیک در دستان دشمن چوب بود

پیش چشم خواهر و طفلان تو

چوب می زد بر لب و دندان تو

قامت «قد قامت»ام را خم ببین

چشمهایم را پر از شبنم ببین

با کدامین دیدگان جویم تو را

از چه گویم از کجا گویم تو را


1- عیون اخبار الرضا/2/21.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه