تاریخچه زندگی رسول اکرم صفحه 1

صفحه 1

ولادت و دوران کودکی

ولادت پیغمبر اکرم به اتفاق شیعه و سنی در ماه ربیع الاول است - گو اینکه اهل تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفته اند و شیعه بیشتر روز هفدهم را - به استثنای شیخ کلینی صاحب کتاب کافی که ایشان هم روز دوازدهم را روز ولادت می دانند. رسول خدا در چه فصلی از سال متولد شده است؟ در فصل بهار. در السیرة الحلبیة می نویسد: ولد فی فصل الربیع در فصل ربیع به دنیا آمد. بعضی از دانشمندان امروز حساب کرده اند تا ببینند روز ولادت رسول اکرم با چه روزی از ایام ماههای شمسی منطبق می شود - به این نتیجه رسیده اند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق می شود با بیستم آوریل - و بیستم آوریل مطابق است با سی و یکم فروردین. و قهرا هفدهم ربیع مطابق می شود با پنجم اردیبهشت. پس قدر مسلم این است که رسول اکرم در فصل بهار به دنیا آمده است حال یا سی و یکم فروردین یا پنجم اردیبهشت. در چه روزی از ایام هفته به دنیا آمده است؟ شیعه معتقد است که در روز جمعه به دنیا آمده اند - اهل تسنن بیشتر گفته اند در روز دوشنبه. در چه ساعتی از شبانه روز به دنیا آمده اند؟ شاید اتفاق نظر باشد که بعد از طلوع فجر به دنیا آمده اند - در بین الطلوعین.

مسافرتها

رسول اکرم - به خارج عربستان فقط دو مسافرت کرده است که هر دو قبل از دوره رسالت و به سوریه بوده است. یکسفر در دوازده سالگی همراه عمویش ابوطالب - و سفر دیگر در بیست و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت برای زنی بیوه به نام خدیجه که از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج کرد. البته به بعد از رسالت - در داخل عربستان مسافرتهایی کرده اند. مثلا به طائفرفته اند - به خیبر که شصتفرسخ تا مکه فاصله دارد و در شمال مکه است رفته اند - به تبوک که تقریبا مرز سوریه استو صد فرسخ تا مدینه فاصله دارد رفته اند - ولی در ایام رسالت از جزیرة العرب هیچ خارج نشده اند.

شغلها

پیغمبر اکرم چه شغلهایی داشته است؟ جز شبانی و بازرگانی - شغل و کار دیگری را ما از ایشان سراغ نداریم. بسیاری از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانی می کرده اند (حالا این چه از الهی ای دارد - ما درست نمی دانیم) همچنانکه موسی شبانی کرده است. پیغمبر اکرم هم قدر مسلم این است که شبانی می کرده است. گوسفندانی را با خودش به صحرا می برده است - رعایت می کرده و می چرانیده و بر می گشته است. بازرگانی هم که کرده است. با اینکه یک سفر - سفر اولی بود که خودش می رفت به بازرگانی (فقط یک سفر در دوازده سالگی همراه عمویش رفته بود). آن سفر را با چنان مهارتی انجام داد که موجب تعجب همگان شد.

پیغمبر اکرم در عصر جاهلیت

سوابق قبل از رسالت پیغمبر اکرم چه بوده است؟ در میان همه پیغمبران جهان - پیغمبر اکرم یگانه پیغمبری استکه تاریخ کاملا مشخصی دارد... الف-در همه آن اهل سال قبل از بعثت - در آن محیط که فقط و فقط محیط بت پرستی بود - او هرگز بتی را سجده نکرد. البته عده قلیلی بوده اند معروف به (حنفا(که آنها هم از سجده کردن بتها احتراز داشته اند ولی نه اینکه از اول تا آخر عمرشان - بلکه بعدا این فکر برایشان پیدا شد که این کار - کار غلطی است و از سجده کردن بتها اعراض کردند و بعضی از آنها مسیحی شدند. اما پیغمبر اکرم در همه عمرش - از اول کودکی تا آخر - هرگز اعتنائی به بت و سجده بت نکرد. این - یکی از مشخصات ایشان است.ب -پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسری اش در آمد - یک سفر تجارتی به شام انجام داد در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانتو درستکاری اش روشن شد او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب (محمد امین(یافته بود امانتها را به او می سپردند. پس از که با او پیدا کردند - باز هم امانتهای خود را به او می سپردند - از همین بعثت نیز قریش با همه دشمنی ای رو پس از هجرت به مدینه - علی (علیه السلام) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند.در بسیاری از کارها به عقل او اتکا می کردند. عقل و صداقت و امانت از صفاتی بود که پیغمبر اکرم سختبه آنها مشهور بود به طوری که در زمان رسالت وقتی که فرمود آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده اید - همه گفتند: ابدا - ما تو را به صدق و امانت می شناسیم.یکی از جریانهایی که نشان دهنده عقل و فطانت ایشان است - این است که وقتی خانه خدا را خراب کردند (دیوارهای آن را برداشتند) تا دو مرتبه بسازند - حجر الاسود را نیز برداشتند. هنگامی که می خواستند دو مرتبه آنرا نصب کنند - این قبیله می گفت من باید نصب کنم - آن قبیله می گفتمن باید نصب کنم - و عنقریب بود که زد و خورد شدیدی روی دهد. پیغمبر اکرم آمد قضیه را به شکل خیلی ساده ای حل کرد. قضیه - معروف است - دیگر نمی خواهم وقت شما را بگیرم.مسئله دیگری که باز در دوران قبل از رسالت ایشان هست - مسئله احساس تأییدات الهی است. پیغمبر اکرم بعدها در دوره رسالت - از کودکی خودش فرمود. از جمله فرمود من در کارهای اینها شرکت نمی کردم... گاهی هم احساس می کردم که گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید می کند. می گوید من هفت سالم بیشتر نبود - عبدالله بن جدعان که یکی از اشراف مکه بود - عمارتی می ساخت. بچه های مکه به عنوان کار ذوقی و کمکدادن به او می رفتند از نقطه ای به نقطه دیگر سنگ حمل می کردند. من هم می رفتم همین کار را می کردم. آنها سنگها را در دامنشان می ریختند - دامنشان را بالا می زدند و چون شلوار نداشتند کشف عورت می شد. من یک دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم - مثل اینکه احساس کردم که دستی آمد و زد دامن را از دستم انداخت- حس کردم که من نباید این کار را بکنم - با اینکه کودکی هفت ساله بودم.از جمله قضایای قبل از رسالت ایشان - به اصطلاح متکلمین (ارهاصات(است که همین داستان ملک هم جزء ارهاصات به شمار میآید. رؤیاهای فوق العاده عجیبی بوده که پیغمبر اکرم مخصوصا در ایام نزدیک به رسالتش می دیده است. می گوید من خوابهایی می دیدم که: یأتی مثل فلق الصبح مثل فجر - مثل صبح صادق - صادق و مطابق بود - اینچنین خوابهای روشن می دیدم. چون بعضی از رؤیاها از همان نوع وحی و الهام است- نه هر رؤیایی - نه رؤیایی که از معده انسان بر می خیزد - نه رؤیایی که محصول عقده ها - خیالات و توهمات پیشین است. جزء اولین مراحلی که پیغمبر اکرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می کرد - دیدن رؤیاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور می کرد - چون گاهی خود خواب برای انسان روشن نیست - پراکنده است- و گاهی خوابروشن است ولی تعبیرش صادق نیست - اما گاه خواب در نهایت روشنی است - هیچ ابهام و تاریکی و به اصطلاح آشفتگی ندارد - و بعد هم تعبیرش در نهایت وضوح و روشنایی است.از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اکرم یعنی در فاصله ولادت تا بعثت - این است که - عرض کردیم - تا سن بیستو پنج سالگی دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد.پیغمبر فقیر بود - از خودش نداشت یعنی به اصطلاح یک سرمایه دار نبود. هم یتیم بود - هم فقیر و هم تنها. یتیم بود - خوب معلوم است - بلکه به قول (نصا ب(لطیم هم بود یعنی پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند. فقیر بود - برای اینکه یکشخص سرمایه داری نبود - خودش شخصا کار می کرد و زندگی می نمود - و تنها بود. وقتی انسان روحی پیدا می کند و به مرحله ای از فکر و افق فکری و احساسات روحی و معنویات می رسد که خواه ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد - تنها می ماند. تنهایی روحی از تنهایی جسمی صد درجه بدتر است. اگر چه این مثال خیلی رسا نیست - ولی مطلب را روشن می کند: شما یک عالم بسیار عالم و بسیار با ایمانی را در میان مردمی جاهل و بی ایمان قرار بدهید. ولو آن افراد - پدر و مادر و برادران و اقوام نزدیکش باشند - او تنهاست. یعنی پیوند جسمانی نمی تواند او را با اینها پیوند بدهد. او از نظر روحی در یک افق زندگی می کند و اینها در افق دیگری. گفت: (چندان که نادان را از دانا وحشت است - دانا را صد چندان از نادان نفرت است(.پیغمبر اکرم در میان قوم خودش تنها بود - همفکر نداشت. بعد از سی سالگی در حالی که خودش با خدیجه زندگی و عائله تشکیل داده است - کودکی را در دو سالگی از پدرش می گیرد و میآورد در خانه خودش. کودک - علی بن ابی طالب است. تا وقتی که مبعوث می شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحی الهی تقریبا از بین می رود - یعنی تا حدود دوازده سالگی این کودک - مصاحب و همراهش فقط این کودک است. یعنی در میان همه مردم مکه کسی که لیاقت همفکری و همروحی و هم افقی او را داشته باشد - غیر از این کودک نیست. خود علی (ع) نقل می کند که من بچه بودم - پیغمبر وقتی به صحرا می رفت - مرا روی دوش خود سوار می کرد و می برد.در بیست و پنج سالگی - معنی خدیجه از او خواستگاری می کند. البته مردم باید خواستگاری بکند ولی این زن شیفته خلق و خوی و معنویت و زیبایی و همه چیز حضرت رسول است. خودش افرادی را تحریک می کند که این جوان را وادار کنید که بیاید از من خواستگاری کند. میآیند - می فرماید آخر من چیزی ندارم. خلاصه به او می گویند تو غصه این چیزها را نخور و به او می فهمانند که خدیجه ای که تو می گویی اشرافو اعیان و رجال و شخصیتها از او خواستگاری کرده اند و حاضر نشده است - خودش می خواهد. تا بالاخره داستان خواستگاری و ازدواج رخ می دهد. عجیب این است:حالا که همسر یک زن بازرگان و ثروتمند شده است- دیگر دنبال کار بازرگانی نمی رود. تازه دوره وحدت یعنی دوره انزوا - دوره خلوت - دوره تحنف و دوره عبادتش شروع می شود. آن حالت تنهایی یعنی آن فاصله روحی ای که او با قوم خودش پیدا کرده است - روز بروز زیادتر می شود. دیگر این مکه و اجتماع مکه - گویی روحش را می خورد. حرکتمی کند تنها در کوههای اطراف مکه راه می رود - تفکر و تدبر می کند. خدا می داند که چه عالمی دارد - ما که نمی توانیم بفهمیم. در همین وقت است که غیر از آن کودک یعنی علی (ع) کس دیگر - همراه و مصاحب او نیست.ماه رمضان که می شود در یکی از همین کوههای اطراف مکه - که در شمال شرقی این شهر است و از سلسله کوههای مکه مجزا و مخروطی شکل است - به نام کوه (حرا) که بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور (کوه نور) خلوت می گزیند. شاید خیلی از شما که به حج مشرف شده اید این توفیق را پیدا کرده اید که به کوه حرا و غار حرا بروید. و من دو بار این توفیق نصیبم شده است و جزء آرزوهایم این است که مکرر در مکرر این توفیق برای من نصیب بشود. برای یک آدم متوسط حداقل یک ساعتطول می کشد که از پائین دامنه این کوه برسد به قله آن - و حدود سه ربع هم طول می کشد تا پائین بیاید.ماه رمضان که می شود اصلا به کلی مکه را رها می کند و حتی از خدیجه هم دوری می گزیند. یک توشه خیلی مختصر - آبی - نانی با خودش بر می دارد و می رود به کوه حرا و ظاهرا خدیجه هر چند روز یک مرتبه کسی را می فرستاد تا مقداری آب و نان برایش ببرد. تمام این ماه را به تنهایی در خلوت می گذراند. البته گاهی فقط علی (ع) در آنجا حضور داشته و شاید همیشه علی (ع) بوده - این را من الان نمی دانم. قدر مسلم این است که گاهی علی (ع) بوده است - چون می فرماید:و لقد جاورت رسول الله (ص) بحراء حبن نزول الوحی.آن ساعتی که وحی نزول پیدا کرد من آنجا بودم.از آن کوه پائین نمیآمد و در آنجا خدای خودش را عبادت می کرد. اینکه چگونه تفکر می کرد - چگونه به خدای خودش عشق می ورزید و چه عوالمی را در آنجا طی می کرد - برای ما قابل تصور نیست. علی (ع) در این وقتبچه ای است حداکثر دوازده ساله. در آن ساعتی که بر پیغمبر اکرم وحی نازل می شود - او آنجا حاضر است. پیغمبر یک عالم دیگری را دارد طی می کند. هزارها مثل ما اگر در آنجا می بودند چیزی را در اطراف خود احساس نمی کردند ولی علی (ع) یک دگرگونیهایی را احساس می کند. قسمتهای زیادی از عوالم پیغمبر را درک می کرده است - چون می گوید:و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحی.من صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی شنیدم.مثل شاگرد معنوی که حالات روحی خودش را به استادش عرضه می دارد - به پیغمبر عرض کرد: یا رسول الله! آن ساعتی که وحی داشت بر شما نازل می شد - من صدای ناله این ملعون را شنیدم. فرمود بله علی جان!انک تسمع ما اسمع و تری ما اری و لکنک لست بنبی.شاگرد من! تو آنها که من می شنوم - می شنوی و آنها که من می بینم - می بینی ولی تو پیغمبر نیستی.پاره ای از شب- گاهی نصف- گاهی ثلثو گاهی دو ثلث شب را به عبادت می پرداخت با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در تلاش بود - از وقت عبادتش نمی کاست او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت عبادتش به منظور طمع بهشتو یا ترس از جهنم نبود - عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آن همه عبادت می کنی؟ تو که آمرزیده ای! جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟بسیار روزه می گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان - یک روز در میان روزه می گرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلی جمع می شد و در مسجد معتکف می گشت و یکسره به عبادتمی پرداخت - ولی به دیگران می گفت: کافی است در هر ماه سه روز روزه بگیرید می گفت: به اندازه طاقت عبادت کنید - بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد.با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود - بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند می فرمود: بدن شما - زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می باید آنها را رعایت کنید.در حال انفراد - عبادت را طول می داد - گاهی در حال تهجد ساعتها سرگرم بود - اما در جماعتبه اختصار می کوشید - رعایت حال اضعف مامومین را لازم می شمرد و به آن توصیه می کرد.یکی ازسوابق رسول خدااین است که امی بود یعنیمکتب نرفته ودرس نخواندهبود و نزد هیچ معلمی نیاموخته و با هیچ نوشته و دفتر و کتابی آشنا نبوده است.احدی از مورخان - مسلمان یا غیر مسلمان - مدعی نشده است که آن حضرت در دوران کودکی یا جوانی - چه رسد به دوران کهولت و پیری که دوره رسالت است - نزد کسی خواندن یا نوشتن آموخته است - و همچنین احدی ادعا نکرده و موردی را نشان نداده است که آن حضرت قبل از دوران رسالت یکسطر خوانده و یا یک کلمه نوشته است.مردم عرب - بالاخص عرب حجاز - در آن عصر و عهد به طور کلی مردمی بی سواد بودند. افرادی از آنها که می توانستند بخوانند و بنویسند انگشت شمار و انگشت نما بودند. عادتا ممکن نیست که شخصی در آن محیط - این فن را بیاموزد و در میان مردم به این صفتمعروف نشود...خاور شناسان نیز که با دیده انتقاد به تاریخ اسلامی می نگرند کوچکترین نشانه ای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اکرم نیافته - اعتراف کرده اند که او مردی درس ناخوانده بود و از میان ملتی درس ناخوانده برخاست. کارلایل در کتاب معروف الابطال می گوید:(یک چیز را نباید فراموش کنیم و آن اینکه محمد هیچ درسی از هیچ استادی نیاموخته است - صنعت خط تازه در میان مردم عرب پیدا شده بود.به عقیده من حقیقت این است که محمد با خط و خواندن آشنا نبود - جز زندگی صحرا چیزی نیاموخته بود(.ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید:(ظاهرا هیچ کس در این فکر نبود که وی (رسول اکرم) را نوشتن و خواندن آموزد. در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربان اهمیتی نداشت ء به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی دانستند. معلوم نیست که محمد شخصا چیزی نوشته باشد. از پس پیمبری کاتب مخصوص داشت. معذلک معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم داده شناخت.غرض از نقل سخن اینان استشهاد به سخنشان نیست. برای اظهار نظر در تاریخ اسلام و مشرق - خود مسلمانان و مشرق زمینیها شایسته ترند. نقل سخن اینان برای این است که کسانی که خود شخصا مطالعه ای ندارند بدانند که اگر کوچکترین نشانه ای در این زمینه وجود می داشت از نظر مورخان کنجکاو و منتقد غیر مسلمان پنهان نمی ماند.رسول اکرم در خلال سفری که همراه ابو طالب به شام رفت - ضمن استراحت در یکی از منازل بین راه - برخورد کوتاهی با یک راهب به نام بحیرا داشته است. این برخورد - توجه خاورشناسان را جلب کرده است که آیا پیغمبر اسلام از همین برخورد کوتاه چیزی آموخته است؟وقتی که چنین حادثه کوچکی توجه مخالفان را در قدیم و جدید برانگیزد - به طریق اولی اگر کوچکترین سندی برای سابقه آشنایی رسول اکرم با خواندن و نوشتن وجود می داشت - از نظر آنان مخفی نمی ماند و در زیر ذره بینهای قوی این گروه چندین بار بزرگتر نمایش داده می شد...آنچه قطعی و مسلم است و مورد اتفاق علمای مسلمین و غیر آنهاست این است که ایشان قبل از رسالت کوچکترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته اند. اما دوره رسالتآن اندازه قطعی نیست. در دوره رسالت نیز آنچه مسلم تر استننوشتن ایشان است - ولی نخواندنشان آن اندازه مسلم نیست. از برخی روایات شیعه ظاهر می شود که ایشان در دوره رسالت می خوانده اند ولی نمی نوشته اند - هر چند روایات شیعه نیز در این جهت وحدت و تطابق ندارند. آنچه از مجموع قراین و دلایل استفاده می شود این است که در دوره رسالت نیز نه خوانده اند و نه نوشته اندبرای اینکه دوره ما قبل رسالترا رسیدگی کنیم لازم است درباره وضع عمومی عربستان در آن عصر از لحاظ خواندن و نوشتن بحث کنیم.از تواریخ چنین استفاده می شود که مقارن ظهور اسلام - افرادی در آن محیط که خواندن و نوشتن می دانسته اند بسیار معدود بوده اند.در اسد الغابه ذیل احوال تمیم بن جراشه ثقفی داستانی از او نقل می کند که به صراحت می فهماند پیغمبر اکرم حتی در دوره رسالتنه می خوانده و نه می نوشته است -در کتب تواریخ نام دبیران رسول خدا آمده است. یعقوبی در جلد دوم تاریخ خویش می گوید:دبیران رسول خدا که وحی - نامه ها و پیمان نامه ها را می نوشتند اینان اند: علی بن ابی طالب (ع) - عثمان بن عفان - عمرو بن العاص - معاویة بن ابی سفیان - شرحبیل بن حسنه - عبدالله بن سعد بن ابی سرح - مغیره بن شعبه - معاذ بن جبل - زید بن ثابت - حنظلة بن الربیع - ابی بن کعب - جهیم بن الصلت - حصین النمیری.مسعودی در التنبیه والاشراف تا اندازه ای تفصیل می دهد که این دبیران - هر کدام چه نوع کاری را به عهده داشته اند و نشان می دهد که این دبیران بیش از این توسعه کار داشته و نوعی نظم و تشکیلات و تقسیم کار در میان بوده است.

دعوت ازخویشاوندان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه