ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین صفحه 19

صفحه 19

آسمان شب، صاف، شفاف و پر ستاره بود. گویی ستاره ها آسمان را چراغانی کرده بودند تا از مهمان ها استقبال کنند. خبر کوتاهی رسید، ولی در دفتر امام غوغایی به پا کرد. هر کس در گوشه ای آرام و بی صدا می گریست و همه با هم آهسته سخن می گفتند تا مبادا این خبر به گوش امام برسد و شب ایشان نیز مانند شب آنها تیره و تار شود. خبر شهادت شهید بهشتی، خبری نبود که بتوان آن را به طور ناگهانی به امام داد. ازاین رو، همه کسانی که این خبر را شنیدند، آن شب اشک هایشان را از امام پنهان کردند. همچنین مسئولان دفتر امام خمینی رحمه الله با واحد خبر رادیو تماس گرفتند و گفتند این خبر را اعلام نکنند و تا صبح دست نگه دارند.

سرانجام، آن شب سنگین و بغض آلود به پایان رسید و صبح شد. پیش از ساعت هفت صبح یکی از افراد خانواده امام خود را بالای سرشان رساند و خواست رادیوی امام را از بالای سرش بردارد که ناگهان امام فرمود: «با رادیو چه کار داری؟ بگذار سر جایش! دیشب خبر را از یکی از رادیوهای خارجی شنیدم».

صبح اول وقت، حاج احمد آقا رحمه الله و آقای رفسنجانی خدمت امام آمدند تا به گونه ای ایشان را از ماجرا باخبر کنند و به ایشان دلداری بدهند. وقتی موضوع را بیان کردند، امام با آرامش تمام برای آنها داستان زمان آخوند خراسانی رحمه الله را تعریف کرد و فرمود: «در زمان شیوع وبا در نجف و از بین رفتن افراد زیادی بر اثر این بیماری، آخوند خراسانی خطاب به مردم گفت: چرا ترسیده اید؟ طوری نشده است. فقط تقاریب آجال است؛ یعنی نزدیکی اجل ها اتفاق افتاده. این افراد باید می مردند و حالا فقط اجل هایشان نزدیک شده است».(1)


1- سیمای فرزانگان، ص 381.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه