ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین صفحه 21

صفحه 21

هنگام خروج آنها از جلسه، جلو پایشان جفت و با آنها به خوبی رفتار می کرد. پس از مدتی، آخوند همدانی به عهد خود وفا کرد و روزی به سراغ میرزا جواد آمد و به وی گفت: «دستور تازه ای نیست، فقط حالت را اصلاح کن تا به نتیجه برسی. همچنین مطالعه کتاب مفتاح الفلاح شیخ بهایی را هم مهم بدان».(1)

3. وسوسه های شیطانی

3. وسوسه های شیطانی

شبی شاگرد شیخ انصاری خواب بسیار بدی دید. وقتی بیدار شد، عرق سرد روی پیشانی را پاک کرد و به هیئت ناموزون شیطان و طناب های ضخیمی که در دست داشت، اندیشید. سپس با خود گفت: «این چه خوابی بود که دیدم؟ عجب طناب هایی! کاش می شد انسان این طناب ها را بر گردن خود احساس کند و بفهمد کاری که انجام می دهد، وسوسه شیطان است! به این ترتیب، دیگر در پی گناه و اشتباه نمی رود. یعنی شیطان توانسته یکی از این طناب های محکم را به گردن شیخ انصاری بیندازد و او را از اتاقش تا وسط کوچه بکشاند؟ آن گاه خواب را در ذهنش تجزیه و تحلیل کرد و در پی تعبیر آن برآمد تا اینکه دریافت جز شیخ انصاری هیچ کس نمی تواند در تعبیر این خواب به وی کمک کند. بنابراین، به سراغ شیخ رفت و خوابش را تعریف کرد و پافشاری از شیخ خواست بگوید شیطان به او راست گفته است یا نه. وقتی شیخ سخنان شاگردش را شنید، سخن شیطان را تصدیق کرد و گفت: «شیطان راست گفته است. او دیروز می خواست مرا فریب دهد و اگر لطف خدا شامل حالم نمی شد، فریبش را خورده بودم و نمی توانستم از دامی که برایم پهن کرده بود، بگریزم. داستان این است که دیروز پولی نداشتم و در منزل به چیزی نیاز پیدا کردیم. تصمیم گرفتم یک ریال از سهم امام را که نزدم بود و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده بود، به عنوان قرض بردارم و نیازم را برطرف سازم و سپس قرض خود را ادا کنم. آن یک ریال را برداشتم و به منظور خرید از منزل خارج شدم، ولی همین که خواستم آن


1- منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، بر صدرالمتألهین، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1359، صص 133 و 134.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه