ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین صفحه 41

صفحه 41

خود است. بنابراین، هرگاه وی را می دیدند که با پای پیاده به بازار می آید و وسایل مورد نیازش را می خرد، شگفت زده می شدند و با نگاه های متعجب خود وی را دنبال می کردند، ولی کسی چیزی نمی گفت. با اینکه هر بار ملاصدرا به بازار می آمد، متوجه نگاه های متعجب مردم می شد، هر چند وقت یک بار خود به خرید می آمد و مانند افراد عادی در شهر می چرخید و خرید می کرد و برای هیچ کس غریبه نبود.(1)

3. ساده زیستی گذشته

3. ساده زیستی گذشته

پس از وفات میرزای شیرزای، حاج رضا همدانی به عنوان مرجع انتخاب شد. همه منتظر بودند ببینند پس از مرجعیت، چه تغییری در وضع زندگی، پوشاک، مسکن و ظاهر حاج رضا رخ می دهد؛ با این حال، وی همچنان مانند گذشته، ساده می زیست و کوچک ترین تغییری در زندگی اش رخ نداد. روزی فردی وی را در حال خرید هیزم دید. جلو رفت و پس از سلام گفت: «چرا شما به خرید آمده اید؟ می گفتید دیگران برایتان تهیه می کردند.» حاج رضا در پاسخ گفت: «هرگز دوست ندارم راه و روش زندگیِ پیش از مرجعیتم با اکنون تفاوتی داشته باشد. سپس هیزم را خرید و مانند بقیه مردم به خانه اش برد».(2)

4. نان و سرکه

4. نان و سرکه

ناصر الدین شاه پس از مطالعه برخی آثار ملاهادی سبزواری، مشتاق دیدار وی شد. ازاین رو، دیدار با ملاهادی را در برنامه سفرش به مشهد گنجاند. وقتی به سبزوار رسید، دستور داد پیکی برود و ملاهادی را از آمدن او باخبر کند. سپس ره سپار خانه وی شد. هنگام ظهر بود که ناصرالدین شاه وارد خانه ملاهادی شد و وی را مشغول خوردن ناهار دید. کنار سفره روی زمین نشست. سپس حال صاحب خانه را پرسید و نگاهی به اطراف انداخت. در آن اتاق و دو اتاق دیگر جز نمد چیز دیگری وجود نداشت. آن گاه نگاهش به


1- ملاصدرا؛ فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامی، صص 332، 333 و 337.
2- سیمای فرزانگان، ص 305.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه