ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین صفحه 61

صفحه 61

گفت: «دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است.» سید با کمال بی ادبی آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت. شیخ با خون سردی و بدون اینکه واکنش تندی از خود نشان دهد، برخاست. دامن خود را بالا گرفت و در میان صفوف نمازگزاران گشت و گفت: «هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به این سید کمک کند.» مردم که این صحنه را دیدند، اطاعت کردند و دامن شیخ را از پول پر کردند. آن گاه شیخ پول ها را آورد و به سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.(1)

8. گذشت و جلوگیری از فتنه

8. گذشت و جلوگیری از فتنه

مرد از میرزای شیرازی کینه داشت و در پی فرصتی بود تا ضربه ای سنگین به این مرجع عالی قدر شیعه بزند. ازاین رو، وقتی پسر بزرگ او، میرزا محمد شیرازی را بدون محافظ و تنها دید، دستور شیطان را لبیک گفت و وی را از پای درآورد. میرزای شیرازی که می دانست اگر عنان صبر از کف دهد، با فتنه ای جدید میان فرقه های اسلامی روبه رو می شود، صبوری کرد و واکنشی نشان نداد. دشمنان اسلام که منتظر بودند این مسئله بهانه آتش افروزی دیگری شود، نتوانستند صبر کنند. ازاین رو، نزد میرزای شیرازی آمدند و به وی گفتند: فرزند شما کشته شده است و شما آرام نشسته اید. نمی خواهید هیچ اقدامی کنید؟ میرزای شیرازی که از نیتشان آگاه بود، به تندی با آنها برخورد کرد و فرمود: «باید بفهمید که به هیچ وجه حق دخالت در امور مربوط به مسلمانان و سرزمین های ما را ندارید. این یک اتفاق ساده است که بین دو برادر رخ داده است».

آنها که تیرشان به سنگ خورد و نتوانستند میرزا و هوادارانش را بشورانند و اهداف پلید خود را عملی کنند، از حضور میرزا مرخص شدند. وقتی این ماجرا و موضع گیری خردمندانه میرزای شیرازی به گوش خلیفه عثمانی رسید، بسیار شادمان شد و این اقدام میرزا را ستود. سپس به والی بغداد دستور داد خود به حضور میرزا برود و شهادت فرزندش را به ایشان تسلیت بگوید و از ایشان دل جویی و برای موضع گیری


1- فوائد الرضویه، ص 74.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه