ستارگان پارسایی: داستان های اخلاقی عالمان و بزرگان دین صفحه 69

صفحه 69

گردید و بی کاران در آن مشغول به کار شدند. با این تدبیر، عده بسیاری از مردم از قحطی نجات یافتند و زندگی شان سامان گرفت.(1)

12. فریادرسی در غربت

12. فریادرسی در غربت

شب از نیمه گذشته بود و همه خواب بودند. فرزندش داشت به دنیا می آمد و او طلبه ای فقیر و غریب بود که کسی را در نجف نمی شناخت. ازاین رو، خود را به خانه آخوند خراسانی رساند تا از وی کمک بگیرد. چندین بار در را به شدت کوبید و چند لحظه بعد، بدون اینکه نامش پرسیده شود، در به رویش باز شد. وقتی طلبه جوان با سیمای دل نشین و ملکوتی آخوند روبه رو شد، سلام کردن را فراموش کرد. آخوند به او سلام کرد و گفت: «فرمایشی داشتید، چه کمکی می توانم به شما بکنم؟» طلبه جوان، پاسخ سلام آخوند را داد و پس از عذرخواهی به دلیل ایجاد مزاحمت، ماجرا را شرح داد و گفت: «اگر به مستخدمتان بگویید مرا به خانه قابله راهنمایی کند، لطف بزرگی در حق من کرده اید.» آخوند گفت: «ساعت کار مستخدم مشخص است. اکنون زمان کارش نیست و او خواب است. من خودم شما را راهنمایی می کنم.» طلبه جوان که دوست نداشت مزاحم آخوند شود، از ایشان خواست مستخدم را بیدار کند، ولی آخوند حاضر نشد حق مستخدم را ضایع کند. بنابراین، عبایی به دوش انداخت و فانوسی به دست گرفت و از منزل بیرون آمد و همراه طلبه راهی شد. راه طولانی بود. از چند کوچه گذشتند تا به مقصد رسیدند. آخوند، قابله را صدا کرد و مشکل را برایش شرح داد. سپس در حالی که فانوس در دست داشت، جلو افتاد تا قابله را به خانه طلبه برساند. آن گاه خود به خانه اش بازگشت. مدتی نگذشته بود که آخوند مقداری پول، قند، شکر پارچه به منزل طلبه فرستاد. طلبه جوان از آن به بعد هرگاه با آخوند روبه رو می شد، از شدت شرم سرش را پایین می انداخت، ولی آخوند بزرگوارانه به او محبت و به گونه ای رفتار می کرد که انگار کاری برای وی انجام


1- الگوی زعامت، صص 31 و 32.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه