ظرافت های اخلاقی شهدا صفحه 59

صفحه 59

مثل باران روی جاده می آمدند و حاجی بی اعتنا به این همه خطر می دوید تا مهمات را برساند».(1)

شهید مهدی زین الدین

شهید مهدی زین الدین

«همه از شجاعت و رشادتش می گفتند. از در صحنه بودنش. در یکی از عملیات ها، عراق پاتک کرده بود. آقا مهدی طبق معمول، سوار موتورش، توی خط، این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. انگار نه انگار دشمن، خط را زیر آتش گرفته. یک مرتبه توجه کردم، دیدم پیدایش نیست. از بچه ها سراغش را گرفتم، گفتند: «رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور شروع به گشتن کرد. بعد از عملیات، بچه ها در سنگرش یک شلوار خونی پیدا کرده بودند. نگو آن موقع که رفته بوده عقب. زخمی شده بوده. رفته بود زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود و برگشته بود خط.

یک بار هم جزیره بودیم. دود انفجار همه جا را گرفته بود. چشم، چشم را نمی دید. رسیدیم به یک سنگر جلوی سنگر آن پر از آذوقه بود. پرسیدم: «اینها چیست؟» گفتند: «کسی نیست که اینها را ببرد جلو و بدهد به بچه ها. خط خیلی شلوغ است؛ خطر دارد؛ به ده متری نرسیده، می زنندش.» در همین احوال بودیم که آقا مهدی با یکی از بچه های دیگر با موتور رسیدند. تا ماجرا را فهمید، چند بسته آذوقه برداشتند و رفتند جلو. هنوز شب نشده بود که همه خوراکی ها را برده بودند جلو».(2)


1- اصغر فکور، مردی با چفیه سفید(قصه فرماندهان7)، تهران، شاهد و سوره مهر، 1381، چ 1، ص 71.
2- یادگاران، صص 36 و 37.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه