فرهنگ اخلاقی معصومین علیهم السلام (حرف ب) صفحه 191

صفحه 191

پیرمرد گردن بند را گرفت و به مسجد آورد و خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله، این گردن بند را دخترت به من داده و فرموده است آن را  بفروشم. شاید خداوند گشایشی دهد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریان شد و فرمود: چگونه خدا گشایش نمی دهد با اینکه بهترین زنان پیشینیان و آیندگان، گردن بند خود را به تو داده است؟

_عمار یاسر _عرض کرد: اجازه می فرمایی این گردن بند را بخرم. حضرت فرمود: خداوند خریدار این گردن بند را عذاب نمی کند. عمار به عرب گفت: به چند می فروشی؟ پیرمرد گفت: به سیر شدن از غذایی و یک بُرد یمانی جهت پوشاک و دیناری که صرف مخارج بازگشت خود کنم. عمار گفت: من به بهای این گردن بند دویست درهم می دهم و تو را از نان و گوشت سیر می کنم و لباسی هم برای پوشاک می دهم و با شتر خود، تو را به خانواده ات می رسانم.

عمار از غنایم خیبر هنوز مقداری داشت. پیرمرد را به خانه برد و به وعده خویش وفا کرد. سپس گردن بند را خوش بو کرد و با یک بُرد یمانی به غلامی که _سهم _نام داشت، داد و گفت: خدمت پیامبر ببر، تو را هم به ایشان بخشیدم.

حضرت، آن غلام را نزد فاطمه علیهاالسلام فرستاد. فاطمه علیهاالسلام گردن بند را گرفت و غلام را آزاد کرد. غلام خندید. فاطمه زهرا علیهاالسلاماز سبب خنده اش پرسید. او گفت: از برکت این گردن بند می خندم که گرسنه ای را سیر و مستمندی را بی نیاز کرد و برهنه ای را پوشاند و بنده ای را آزاد کرد و به دست صاحب خود بازگشت.(1)

آموزه ها


1- [1] . داستان ها و پندها، ج1، ص102.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه