گناه گریزی صفحه 133

صفحه 133

روزی برای گفتن اذان، به بالای مناره مسجد رفت و پس از پایان یافتن اذان، نگاهی به خانه های اطراف مسجد انداخت. ناگاه چشمش به دختری افتاد که در یکی از خانه ها در حال شستن سر و صورت خود بود و با ادامه نگاه های شهوانی خود، به تدریج دل به دختر بست و همچنان تا وقتی که دختر در حیاط بود، با نگاه خود، او را تعقیب کرد. چون دختر به اتاق رفت، او نیز از مأذنه پایین آمد و چنان اسیر شهوت خود شده بود که به جای اینکه مانند همیشه برای نماز به مسجد برود، به در خانه دختر رفت و در زد. پدر دختر به در خانه آمد و چون  چشمش به مؤذن مسجد افتاد، با کمال تعجب پرسید: چه کار داری؟ مؤذن گفت: به خواستگاری دختر شما آمده ام. صاحب خانه که از پیشنهاد مؤذن حیرت زده شده بود، فکری کرد و گفت: ما مسلمان نیستیم، بلکه گبری مذهب هستیم و بنا بر آیین خود، نمی توانیم به مسلمان دختر بدهیم. هر کس بخواهد با ما وصلت کند، باید به دین ما درآید! مؤذن که سر تا پای وجودش را شهوت فرا گرفته بود، پس از کمی تأمل گفت: حاضرم به دین شما درآیم. پدر دختر نیز که شاید در پی فرصت بود تا یک نفر را از دین اسلام خارج کند و او را به دین خود درآورد، گفت: در این صورت ما حاضریم دخترمان را به شما بدهیم. آن گاه پس از گفت وگو و بیان شرایط ازدواج و زمان آن، مؤذن به خانه برگشت و در وقت موعود به خانه دختر رفت. ابتدا مراسم ورود وی به دین جدید انجام شد. سپس مراسم مقدماتی ازدواج نیز برپا شد و حجله عروسی را در طبقه بالای خانه برپا کردند. مرد که از شادی سر از پا نمی شناخت، برای رسیدن به دختر، با عجله از پله ها بالا رفت و چون به پله آخر رسید، پایش لغزید و به حیاط پرت شد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه