در ساحل سپیده اخلاص صفحه 131

صفحه 131

اگر بخواهد به جایی برسد، می تواند راه را بپیماید.

حکایتی آموزنده

شخصی به نام آقاسید سعیدی تهرانی، از شاگردان مرحوم محقق آخوند ملاحسین همدانی رضوان الله تعالی علیه بوده. میدانید که این مرد، مرد بزرگی بوده است. این مرد به مقامات عالی رسیده بود. مرحوم محقق همدانی با شاگردانشان از نجف به کربلا مشرف شده بودند، ایام زیارتی بوده، این آقا عقب مانده است. مرحوم آقاسید سعید گفته بود که من با بلم از کوفه آمدم کربلا برای این که زودتر برسم. در وسط راه چند نفر از اعراب نیز سوار شدند. یکی از آنها پهلوی من نشست. تنومند بود، عرقش هم خیلی بو میداد، تا نشست پهلوی من، خوابش برد. سرش را گذاشت روی شانه من و خواب رفت. من در اذیت بودم، هم از تنۀ او، هم از بوی گند او. میخواستم بیدارش کنم، گفتم که زوار حسین است، نه. میخواستم بیدارش کنم، گفتم خدمت به یک مسلمان ارزش دارد. بگذار من صدمه بکشم، اما این را از خواب بیدار نکنم.

بالاخره تا صبح اذیت شدم؛ اذیت جسمی و اذیت روحی، اما من برای خاطر خدا بیدارش نکردم، این حالتی که برای این آقا پیدا شده بود، هیچ تفسیری ندارد جز این که عمل را برای خدا انجام داده، محرک هم فقط خدا بوده است. یعنی در آن حال دیگر دنیا و وجاهتش، دیگر آتش جهنم با آن عذابش، دیگر بهشت با آن نعمتهایش، استحیا و شکر و محبت خدا، دیگر اینها نبوده است. آن درجه هفتم بوده است. محرک و هدف، او بوده است.

شاگردهای مرحوم محقق همدانی نقل میکنند که در وسط جلسه مرحوم محقق همدانی مکرر میگفت: آقاسید سعید، بارک الله راه را پیمودی، آقاسید سعید، بارک الله. شاگردها گفته بودند که ما نفهمیدیم، نمی فهمیدیم آقا چه می گوید. یک صبح مرحوم آخوند مثل این که منتظر بود که آقاسید سعید در زد. خود مرحوم آخوند پای برهنه آمد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه