اخلاق محسنی صفحه 138

صفحه 138

در دیانت کوش تا دنیا و دین گیرد فرو غ بی دیانت را نه دنیا بر مراد است و نه دین

و همیشه مردم متدین، مکرّم باشند و نزد همه کس عزیز و محترم.

داستان انوشیروان و همسایه کریمش

آورده اند که: در اول زمان نوشیروان که هنوز رایت(1) عدالت نیفراخته بود و از اشتغال به عیش و عشرت به کار رعیت نپرداخته، در همسایگی او مردی بود به کرم مشهور و به رعایت میهمانان و مراعات ایشان موصوف و مذکور: بیت:

به احسانش فقیران شاد گشته ز بند احتیاج آزاد گشته

پیوسته خوان انعام(2) بگستردی و خاص و عام را به مهمانی آوردی، چون آوازه ی او به مردی برآمد وصیت او به جوان مردی در افواه و السنه افتاد، نوشیروان جهت امتحان، لباس بازرگانان پوشیده، به خانه ی او رفت و میزبان او را نشناخته، چنان چه عادت او بود، طریق به تکلّف نگاه داشت و از دقایق مروّت و لوازم ضیافت هیچ نکته فرو نگذاشت و او را در صفّه ای(3) آورد که پنجره ی او در باغ انگور بود و انگورهای لطیف رسیده بر تاک ها می نمود، آن جا صحبت داشتند و میزبان چندان تکلّف کرد که نوشیروان در تعجب شد. در آخر مجلس گفت: ای خواجه! من مرد بازرگانم و به آوازه ی فتوت و جوان مردی تو، ترا تصدیع(4) داده ام، آن چه درباره تو از کرم و احسان شنیده بودم، مصرع:

چون بدیدم هزار چندانی

اکنون می روم بر من حکمی فرمای که برای تو چه تحفه فرستم و چه هدیه ترتیب


1- (1) رایت: درفش، پرچم.
2- (2) سفره بخشش.
3- (3) صفّه: دیوان، شاه نشین.
4- (4) تصدیع: دردسر.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه